هادی غفاری میگوید از مواضع گذشتهاش دفاع میکند، نه تواب است و نه پشیمان.
میگوید از السابقون انقلاب است، حرف گزافی هم نمیگوید، نامش را که جستجو کنی از هادی غفاری قبل انقلاب و دوران انقلاب خواهی خواند تا هادی غفاری نماینده سه دوره مجلس و امام جماعت همین سالهای دور و نزدیک مسجد الهادی تهران نو.
«تندروی» اما هاله ابهامی است که در همه این سالها بر سر او بوده، اویی که میگویند در دهه 60 جزء روحانیون تندرو بوده و حتی برخی اعدام هویدا را به او نسبت میدهند، غفاری اما نه فقط از مواضع و عملکردش دفاع میکند که تأکید دارد نه پشیمان است نه اهل توبه. خود را نه فرزند انقلاب که مادر انقلاب میداند، صاحب انقلاب، نه تماشاچی انقلاب.
حرفهایش با ما را از بنی صدر شروع کرد، از همان جلسه معروف جامعه روحانیت مبارز که او به کاندیداتوری بنی صدر برای ریاست جمهوری رأی منفی داد، امامی کاشانی رأی ممتنع و بقیه رأی مثبت. خامنهای و آقایان هاشمی و باهنر هم اصلا به جلسه نرفتند چون مخالف بودند.
به خاطراتش از مجلس که رسید از آن نماینده روحانی آذربایجان غربی که دائم چرت می زد گفت تا همین شهید امانی خدابیامرز. از نطقی که در آن به امانی گفته بود «شما آبگوشت ما را رنگ کنید نه دین ما را»
از رد صلاحیتهای پی در پی او که پرسیدیم، گویی دل پردردی داشت، به جلساتش با آیت الله یزدی و آیت الله جنتی اشاره کرد و ماجرایی شنیدنی از پرونده تأیید صلاحیتش در انتخابات مجلس هشتم. همان پروندهای که در کشوی آیت الله جنتی مانده بود و زور آیت الله یزدی نمیرسید آن را بیرون بیاورد.
خاطرات هادی غفاری اما بیش از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی و دیدنی است. وقتی شيخ 65 ساله که حالا خیلیها میگویند آرام شده و او میگوید با گذشته فرقی نکرده، با همان صدای بلند و شوخ طبعی گاه و بیگاهش و حرکات دست و صورتش برایمان سالهای انقلاب و بعد از آن را روایت کرد.
چند روزی است که رقابتهای والیبال لیگ جهانی والیبال در تهران دنبال میشود و برعکس رسم سالها پیش که معمولا خانمها اجازه داشتند در سالن به تشویق تیم ملی ایران بپردازند، از سه سال پیش، با حضور بانوان ایرانی مخالفت می شود.
در روزهای اخیر، حسن روحانی، رییس جمهور ایران هم دستور بررسی برای حضور زنان را داده اما بعید میدانم ترتیب اثر داده شود.
حتی این گزارش خبر داده که برغم دستور رییس جمهور ایران، برخوردها با زنان متقاضی حضور در ورزشگاه تندتر شده و حتی آنها را کتک زدهاند.
به نظرم بین دستور روحانی یا پافشاری محدود احمدینژاد برای حضور بانوان در ورزشگاه زیاد فرقی نیست. یادتان باشد هشت سال پیش احمدینژاد هم خواستار حضور خانمها در ورزشگاه شده بود اما مراجع مذهبی تندرو با او مخالفت کرده بودند.
واقعیت این است که طیف مذهبی که پدر خوانده نهادهایی چون سپاه و قوه قضاییه محسوب میشوند، عملا مخالف این حضور خانمها هستند. شاید بگویید هر دوی این نهادها زیر نظر خامنهای هستند ، پس مخالفت او ملاک است.
از خامنهای تاکنون دستوری صادر نشده جز این روایت به نقل از فرمانده پلیس:
به گزارش خبرگزاری مهر، فرمانده نیروی انتظامی روز دوشنبه در جمع شماری از دانشجویان گفت: «اولین بار احمدی نژاد دستوری را صادر کرد که زنان میتوانند وارد ورزشگاه شوند که علما به مخالفت با آن پرداختند، و حضرت آقا نیز با حضور زنان در ورزشگاه مخالفت کردند.» فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی گفت: «از ایشان پرسیدیم که آیا این طرحها به فوتبال مربوط میشود؟ که ایشان فرمودند خیر و نباید زنان در ورزشگاهها وارد شوند.»
به نظر من خامنهای نظر چندان محکمی در این مورد ندارد اما مشکل همان پدران معنوی نهادهایی مثل سپاه یا قوه قضاییه است. در واقع چهرههایی مثل مصباح یزدی یا روحانیون رده پایینتر مثل علم الهدی مشهد یا جوانترهایشان مثل حمید رسایی، به سپاه، پلیس و قوه قضاییه برای این مسأله فشار میآورند.
چه باید کرد؟ قابل توجه است که توجه جامعه جهانی به این مسأله جلب شده است. براساس آیین نامه لیگ جهانی والیبال، یک کشور میزبان اجازه ندارد از حضور بانوان خودداری کند.
این خوب است که فدراسیون جهانی به جمهوری اسلامی فشار میآورد بخصوص که تا چند سال پیش خانمها در ورزشگاه حضور داشتند.
اما شاید کار مهمتر به عهده مردانی است که برای تماشای این بازیها میروند. متأسفانه در سالهای گذشته مردان زیادی بودند که به این مسأله بی تفاوت بودند. بعد از انقلاب هرگز مردها از خود نپرسیدند چرا قبل از انقلاب با خانمها فوتبال میدیدند اما حالا نمیبینند. نمیدانم شاید نسل انقلابی به یک همزیستی مسالمت آمیز رسیده بود که زن را از جامعه به خانه برگرداند.
اما نسل جوان امروز چطور؟ تا همین دو سال پیش در یک سالن ورزشی، زن و مرد به تشویق والیبالیستها میپرداختند اما الان نه. چرا؟
شاید اگر مردها همت کنند، خانمها به ورزشگاه برگردانده شوند….
شادباش به مردی که مردم خودش را برای نجات خودش میکشد؟
«حسن روحانی» با چند روز تأخیر بالاخره به بشار اسد برای پیروزی در «انتخابات دموکراتیک (!) سوریه» تبریک گفت. لازم به ذکر است نمایش مضحک بشار اسد به نام انتخابات از میان 196 کشور جهان تنها به تأیید کره شمالی، نیکاراگوئه، روسیه و حکومت «ولایت مطلقه فقیه» رسیده است.
حسن روحانی در پیام خود به بشار اسد گفته است: «برگزاری موفقیت آمیز انتخابات ریاست جمهوری سوریه حاکی از اراده مردم مقاوم کشورتان برای حضور در صحنه سیاسی و تعیین سرنوشت خود بود.
روحانی پرستان در فیسبوک نوشتند: همینکه با تأخیر تبریک گفته جای تشکر دارد!
بعضی از فعالین سیاسی علت این تأخیر را همزمانی سفر حسن روحانی به ترکیه و نگرانی از اعتراضهای احتمالی میدانند…
این روزها، خیلی از ما مشغول تماشای بازیهای جام جهانی هستیم. من از تلوزیون محلی اینجا که بدون سانسور است تماشا میکنم و گاهی دقت میکنم ببینم در ایران چطور است. ده، پانزده ثانیهای با تأخیر پخش میشود. لابد میخواهند مراقب باشند اگر صحنهای خلاف سیاستهای صدا و سیماست، سانسور کنند.
چند روز پیش به یکی از دوستان ایرانیام در اینجا گفتم بازیها را از کجا تماشا میکنی؟ گفت از شبکه سه. گفتم با سانسور چکار میکنی؟ گفت خیلی سانسور نمیکنند.
برایم جالب بود. گفتم مقایسهای کنم. اتفاقا سانسور بود. کاملا بود اما چون دوست من صحنههای اصلی را نمیدید، اصلا نفهمیده بود که سانسور میشود و محصول سانسور شده میبیند.
این ویدئو واضحترین نشانه از سانسور در پخش بازیهای فوتبال است:
این ویدئو دو بخش دارد. در بخش اول، بعد از سرود ملی ایران، یک زن طرفدار ایران نشان داده میشود. در بخش دوم ویدئو اما صدا و سیما این صحنه را سانسور کرده و یک تماشاگر مرد را جایگزین میکند.
خب شکی نیست صدا و سیما با بودجه هنگفتش، بهترین راهکارها را برای سانسور و اعمال قدرتش استفاده میکند اما دو نکته کلیدی به نظرم میرسد:
1. سانسور به بهانه حذف صحنههای غیر اخلاقی در صدا و سیمای بعد از انقلاب نهادینه شد. یعنی گفتند بوسه، سکس و تصویر بازیگران زن و گاها مرد عریان سانسور میشود.
به این عکس نگاه کنید:
او نه لخت است و نه کاری غیر اخلاقی میکند. اتفاقا از منظر ملی نگاه کنیم، اتفاقا تیم ملی ایران را تشویق میکند. شاید بگویید بی حجاب است، که خب، بالاخره کلاهی دارد. آیا باید سانسور میشد؟ من هرطور به این صحنه نگاه میکنم، میبینم تنها به خاطر زیبایی و صمیمیت این تصویر سانسور شده است.
2. برگردیم به مثال آن دوستم که گفت «خیلی سانسور نمیکنند». واقعیت این است که نظام جمهوری اسلامی ایران آنقدر بر روشهای خود پافشاری میکند که بعد از مدتی بقول خودشان «ظلم بالسویه»، عدل میشود. این به نظرم خطرناک است. اینکه بعد از مدتی نسبت به سانسور عادی شویم، بی تفاوت و فکر کنیم که حقشان است دیگر. حقمان است دیگر.