سخنان آیت الله خامنهای در سومین روز امرداد ماه داغ و تابنده، درباره لزوم بازنگری در سیاست کنترل جمعیت و ضرورت افزایش ضریب رشد جمعیت ایران، نشانی آشکار از ضعف کارشناسی و فاصله محاسباتی رهبر جمهوری اسلامی و مشاوران اقتصادی و اجتماعیاش، در برآورد چالشها و گرفت و گیرهای کشور با واقعیات تلخ و گزنده حاکم بر جامعه ایران و ایرانیان دارد.
آیت الله خامنهای که در دیدار با جمعی از مقامهای دولتی و حکومتی ایران، سخن میگفت ضمن تشریح چالشهای بینالمللی و اقتصادی کشور و اعلام اصرار خود بر ادامه سیاستهای هستهای فعلی جمهوری اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود بر لزوم بازنگری در سیاست کنترل جمعیت تأکید کرد و با خطا توصیف کردن ادامه این سیاست گفت: «بررسیهای علمی و کارشناسی نشان میدهد که اگر سیاست کنترل جمعیت ادامه پیدا کند، به تدریج دچار پیری و در نهایت کاهش جمعیت خواهیم شد.»
رهبر جمهوری اسلامی از مسئولان، صاحبان رسانهها و روحانیون خواست تا با جدیت در جهت «فرهنگ سازی» مقتضی اقدام کنند.
البته این نخستین باری نیست که آیت الله خامنهای نسبت به افزایش جمعیت کشور ابراز علاقه میکند. چنانکه در 16 مرداد سال گذشته در ديدار با «مسئولان ارشد نظام» به صراحت گفته بود: «من معتقدم که کشور ما با امکاناتی که داريم میتواند صد و پنجاه ميليون نفر جمعيت داشته باشد. من معتقد به کثرت جمعيتم.»
بررسیهای علمی و کارشناسی چه میگویند؟
همزمان با سخنان آیت الله خامنهای درباره ضرورت بازنگری در سیاست کنترل جمعیت، در سومین روز امرداد سال جاری، اما سخنان ریيس مرکز آمار ايران منتشر شد که طی نشستی رسانهای اعلام کرد که جمعيت کشور از «33 ميليون و 708 هزار و 744 نفر در سال 1355» به «75 ميليون و 149 هزار و 669 نفر در سال 1390» افزايش يافته است.
عادل آذر در ادامه این نشست همچنین اضافه کرده است که با وجود آنکه جمعيت ايران طی سالهای 1385 تا 1390 جمعیت ایران بيش از «چهار ميليون و 653 هزار نفر» بيشتر شده است و بنا به محاسبات علمی صورت گرفته در مرکز آمار ایران، «نرخ رشد جمعيت» از «1.62 درصد» در سال 1385 به «1.29 درصد» در سال نود کاهش یافته است.
گرچه در این نشست خبری رئیس مرکز آمار ایران، آمار دقیقی از وضعیت نرخ رشد جمعیت در ایران ارائه کرده است اما آنچه در سخنان آقای آذر مشهود است، فقدان اعلام آمارهای واقعی از «اشتغال»، «تورم»، «نرخ رشد» و ديگر آمارهای اقتصادی و اجتماعی است که رابطه مستقیمی با افزایش یا کاهش امید به زندگی و در نتیجه آن نرخ رشد جمعیت هر کشوری دارد.
این موضوع البته واقعیت دارد که نرخ رشد جمعیت در ایران کاهش چشمگیری داشته ولی نکتهای که در سخنان اخیر رهبر جمهوری اسلامی تعجب برانگیز است، اصرار وی بر ضرورت افزایش نرخ رشد جمعیت کشور، با وجود اذعان وی به افزایش بی سابقه مشکلات و بحرانهای شدید اقتصادی ناشی از ادامه سیاستهای هستهای و حقوق بشری جمهوری اسلامی است.
او در همین سخنرانی درحالی خواهان بازنگری مسئولان در سیاستهای کنترل جمعیت و ضرورت افزایش نرخ رشد جمعیت کشور میشود که دقایقی پیشاز آن خطاب به مسئولان ارشد جمهوری اسلامی ضمن اعتراف به افزایش مشکلات اقتصادی ناشی از افزایش تحریمها میگوید: «باید با توکل بر خدا، افزایش خطرپذیری، استفاده از تدبیر و درایت، راه مقاومت «اقتصادی» را ادامه داد.» یا در جایی دیگر میگوید: «هدف دشمن از فشارهای اقتصادی در شرایط کنونی، لطمه زدن به رشد و رفاه ملی و ایجاد مشکل برای مردم به منظور دلسرد و جدا کردن آنان از نظام اسلامی است.»
طنز تلخ موجود در سخنان آیت الله خامنهای گفتار متناقض او در یک سخنرانی است. رهبر جمهوری اسلامی در این سخنان از یک سو از مردم ایران میخواهد «موضوع پرهیز از اسراف و استفاده از تولیدات داخلی را جدی بگیرند»، و از سوی دیگر به مسئولان ارشد میگوید که آنها «باید با جدیت در سیاست کنترل جمعیت تجدید نظر کنند.»
ظاهراً در دستگاه طویل بیت رهبری مشاور منصف و بی طرفی نبوده که به آیت الله خامنهای یادآوری کند، پرهیز از اسراف معنایی جز کاهش هزینه برای خانوار ایرانی ندارد و متولد شدن فرزند بیشتر یعنی افزایش هزینه بیشتر!
جمعیت و اقتصاد
سالیان سال است که کارشناسان و خبرگان علم اقتصاد و مردم شناسان قهار شعارشان » فرزند کمتر و زندگی بهتر» است. همین شعار ساده اما عمیق نشان دهنده رابطه مستقیم میان افزایش نرخ رشد جمعیت و افزایش گرفتاریهای اقتصادی کشورهای جهان است.
نخستین بار اين آدام اسميت بود که گفت: «نيروی کار هر کشور بخشی از ثروت ملی آن کشور محسوب میشود که بايد از تمام وسايل و امکانات رفاهی زندگی برخوردار گردد.» مالتوس و ريکاردو نيز ازجمله کسانی بودند که خطرات ناشی از افزايش بیرويه جمعيت را گوشزد کردند. مالتوس معتقد بود جمعيت با تصاعد هندسی و مواد غذايی با تصاعد عددی افزايش میيابد. یعنی پس از گذشت زمان کوتاهی ميان اين دو شکاف بزرگی پديد میآيد و به علت کمبود مسکن و غذا، بشر در معرض نابودی قرار میگيرد. بحرانی که امروز روز جهان با آن روبروست افزایش جمعیت و کاهش امکاناتی نظیر خوراک و پوشاک و کار و رفاه اجتماعی برای همه مردم به اندازه متعادل است و ظاهراً آیت الله خامنهای و مشاوران علمی و اقتصادیاش از همین نظریه ساده غافل ماندهاند.
بر این مبنا باید از رهبر جمهوری اسلامی پرسید چطور میشود با همه دنیا بر سر مسائلی نظیر انرژی هستهای و رعایت حقوق بشر به جنگ رفت و تمام تحریمهای شدید اقتصادی را به جان خرید و همزمان با اصرار بر کنار گذاشتن کارشناسان و دلسوزان و متخصصانی که خود را بیشاز آنکه متعهد رهبری بدانند، وفادار به توسعه و پیشرفت کشور میدانند، امر به افزایش جمعیت کشور کرد.
ظاهراً هنوز که هنوز است آیت الله خامنهای و مشاورانش معنا و مفهوم توسعه واقعی و رابطه آن به افزایش نرخ رشد جمعیت را درک نمیکنند. طبق تعريف اقتصاددانان بزرگی نظیر «پيتر دورنر» توسعه اقتصادی یعنی» بسط امکانات و پرورش قابليتهای بشري که برای جلوگيری از فقر، ضروری است.» يعنی تقليل دامنه فقر عمومی، بیکاری و نابرابری ملازم با توسعه اقتصادی است. رهبر جمهوری اسلامی شاید نمیداند که توسعه اقتصادی فرايندی است که در طی آن بنيانهای اقتصادی و اجتماعی يک جامعه کاملاً دگرگون میشود به گونهای که حاصل آن در درجه اول کاهش نابرابریهای اقتصادی و تغييراتی در زمينههای توليد، توزيع و الگوهای مصرف يک جامعه خواهد بود. به بيان ديگر، توسعه اقتصادی فرايندی است که يک جامعه را از يک مرحله به مرحله بالاتری از پيشرفت اقتصادی که متناسب با ارزشهای آن جامعه است، میرساند.
آیت الله خامنهای و مشاوران ارشدش فراموش کردهاند که تجربه کشورهای کمتر توسعه یافته جهان سوم نشان میدهد که رشد سريع جمعيت در این کشورها، فرایند توسعه اين کشورها را با مشکلات متعددی مواجه ساخته است. توسعه نه تنها از ابعاد کمی جمعيت و در نتيجه از افزايش تقاضا برای غذا، مسکن، شغل، خدمات، آموزش، بهداشت، انرژی و ساير نيازمندیهای زيستی تأثير میپذيرد، بلکه تغييرات نرخ رشد جمعيت و افزايش سريع آن در برخی مقاطع نابسامانیهایی در برنامهريزیهای اقتصادی و اجتماعی ايجاد کرده و بر بخشهای خدماتی و توليدی فشار مضاعف وارد میكند.
مهمترين پيامد منفی رشد سريع جمعيت عبارتند از: تقليل درآمد سرانه، افزايش تقاضای اشتغال و بیکاری، افزايش شتابان تقاضای مصرف توليدات و خدمات (در قالب افزايش تقاضای مواد غذايی، افزايش تقاضا برای مسکن، افزايش تقاضا برای آموزش و پرورش، افزايش تقاضا برای خدمات بهداشتی و درمانی و افزايش تقاضا برای انرژی) كه در نهايت باعث توسعه نامتعادل و تقليل کيفيت میگردد.
شاید باید یک بار دیگر شاخصهای توسعه یافتگی یک کشور را برای رهبر جمهوری اسلامی و حاکمانی نظیر محموداحمدینژاد یادآور شد که عبارتند از:
1. داشتن درآمد کافی برای خانوارها، به طوری که بتوانند بسته معيشتی خود را که شامل حداقل غذا، سرپناه، پوشاک و بهداشت و درمان میشود، فراهم کنند.
2. داشتن کار برای سرپرستان خانوارها، اشتغال و کار نه فقط تضمين کننده حداقل معيشت برای افراد میتواند باشد، بلکه بدون داشتن کار و شغل، افراد نمیتوانند استعدادهای خود را بروز داده و آنها را شکوفا کرده و در زندگی از نظر مادی و معنوی پيشرفت کنند. کار موجب اعتماد به نفس و بروز احساس نشاط و شور زندگي در افراد میشود.
3. افزايش دسترسی افراد به آموزش و ازدياد نرخ باسوادی در جامعه
4. برخورداری عموم افراد جامعه از امکانات و فرصت مشارکت در اداره جامعه و حکومت.
5. استقلال ملی، به اين معنی که دولتهای ديگر نتوانند بر تصميمات دولت ملی تأثير و يا نفوذ داشته باشند.
آیت الله خامنهای نمیگوید کدام یک از موارد فوق در کشور ما مهیاست که بتوان برمبنای آن دل به افزایش نرخ رشد جمعیت بست.
فقط یک مورد
برای اثبات از ضعف کارشناسی و فاصله محاسباتی رهبر جمهوری اسلامی و مشاوران اقتصادی و اجتماعیاش، در برآورد چالشها و گرفت و گیرهای کشور با واقعیات تلخ و گزنده حاکم بر جامعه ایران و ایرانیان، میتوان به موضوع بیکاری و شرایط دشوار اشتغال در ایران اشاره کرد.
رجوع بیطرفانه و غیرمغرضانه به آمارها و ارقام ارائه شده از سوی منابع رسمی جمهوری اسلامی در سالیان اخیر و بویژه در هفت ساله روی کارآمدن محمود احمدی نژاد (با حمایت مستقیم شخص آیت الله خامنهای) نشان میدهد که با وجود رشد بی سابقه قیمت نفت در جهان وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم ایران روز به روز وخیمتر شده است. نمونه آخر این وخامت حال، اوضاع نابسامان قیمتها و گرانی بیسابقه ارزاق عمومی مردم بویژه خوراکی نظیر مرغ است. تا جائیکه کار به اعتراضات خیابانی مردم (نیشابور) کشیده است.
با این همه بنا به آمارهایی که از دهها فیلتر گذشته، در حال حاضر نزدیک به یک چهارم از نیروی کار ایران فاقد اشتغال و بیکار است و با وجود اینکه حدود 70 درصد جمعیت ایران زیر 35 سال سن دارند اما مرکز آمار ایران میزان بیکاری جوانان را 21.8 درصد اعلام کرده که تقریباً دو برابر نرخ متوسط بیکاری در ایران است.
بنابه گزارش بانک مرکزی ایران در سال 1389، 22.5 درصد از خانوادههای ایران بدون فرد شاغل، 55.4 درصد دارای 1 فرد شاغل، 2.17 درصد دو فرد شاغل و 4.9 درصد دارای 2 و بیشتر فرد شاغل بودهاند. این درحالی است که بنابر همین گزارش در سال 1390، هشتصد هزار فرصت شغلی از دست رفته که معادل 18 میلیارد دلار تولید بوده است.
از سوی دیگر براساس آمار رسمی، تعداد بیکاران ایران بین سه تا سه و نیم میلیون نفر است اما کارشناسان آمار بیکاران را بیشتر از چهار میلیون نفر برآورد میکنند. این درحالی است که هر ساله دست کم حدود هشتصد هزار نفر وارد بازار کار ایران میشوند و ایران توان کافی برای پاسخگویی به این حجم از متقاضیان کار را ندارد. کارشناسان اقتصادی بر این باورند که ایران برای این که بتواند بیکاری را کنترل و نرخ آن را کاهش دهد باید سالانه بیشتر از یک میلیون شغل بوجود آورد. درحالیکه در طول سالهای اخیر به طور متوسط نتوانسته برای بیشتر از 550 هزار نفر شغل ایجاد کند. بنابه بررسیهای علمی کارشناسان اقتصادی، حکومت در ایران برای غلبهبر مشکل بیکاری، نیازمند رشد اقتصادی بالای هفت درصد است اما در طول چند سال گذشته متوسط رشد اقتصادی در حد پنج درصد بوده است.
اعلام همزمان نرخ رشد جمعیت از سوی رئیس مرکز آمار ایران و سخنان آیت الله خامنهای در سومین روز امرداد داغ و سوزان سال جاری، نشان از خیلی چیزها دارد؛ یکی از آنها ناآشنایی رهبر جمهوری اسلامی و مشاوران ارشدش با اصول بدیهی علم اقتصاد است. با این همه مردم آمار ارائه شده از سوی مرکز آمار نشان از هوش بالا و ذکاوت اقتصادی مردم ایران دارد و فاصله گرفتن آنان از شعار زدگی و عوامگرایی. این آمار نشان میدهد اصرار هفت ساله رهبر جمهوری اسلامی و محمود احمدینژاد در میان عامه مردم خریداری نداشته و ندارد؛ آنان بی توجه به فرامین ماورایی مقامات ارشد نظام درباره آینده اقتصادی خانوار خود تصمیم میگیرند. گرچه کاهش نرخ رشد جمعیت میتواند مضراتی هم برای کشور در آینده داشته باشد اما مسئول این پیامدها نه مردم ایران، بلکه کسانی هستند که با فروش نفت و گاز و خاک و آب ایران، به جای بسط پایههای توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور به بسط قدرت و حکومت خود میاندیشند.