درحالیکه همه شواهد نشان از آن دارد که دنیای امروز و به خصوص منطقه خاورمیانه به سوی تحقق دموکراسی پیش میرود و موج آزادیخواهی در کشورهای این سوی دنیا از مصر و لیبی تا سوریه و یمن به راه افتاده و دور نیست آن زمانیکه مردم مبارز سوریه دیکتاتوری بشار اسد را پایین بکشند. شنیدن این اخبار هر ایرانی آزادهای را هم خوشحال میکند و هم از جهتی دیگر دلگیر، مسرور از آن نظر که با همهگیر شدن این حرکتهای اعتراضی و مبارزه جانانه مردم، دیکتاتورها یکی پس از دیگری به قول معروف به پایان سلام میکنند، و رنجور از خوابی که دیکتاتوری حکومت ایران این روزها برای مردم دیدهاند، صحبت از «اسلامی کردن است» گرچه برخورد با این واژه برای عموم چیز غریبی نیست و بیش از سه دهه است که این حکومت در ظاهر به اسم اسلام ناب محمدی، اما در باطن با پیاده سازی ایدئولوژی ارتجاعی مذهبی، دست به هویت ستیزی و سرکوب احساسات و شور و اشتیاق مردم میزند و هر دم به بهانه اجرای قوانین به روز شده اسلامی و نمود فرهنگ غنی اسلامی بر آمده از دل ملت و مطابق با دستورات مراجع متصل به حلقه حاکمیت، عرصه را بر اقشار مختلف جامعه تنگ میکنند.
اسلامی کردن دانشگاهها یکی از موضوعاتی است که در این دو سال اخیر توسط مقامات دولتی مطرح شده و تفکیک جنسیتی یکی از محورهای اصلی سیاست دولت برای اسلامی کردن دانشگاهها میباشد. البته نمیتوان نقش روحانیون حکومتی را در بستر سازی و اجرای این طرح از طریق توجیه قابلیتهای منطبق بودن دانشگاه مختلط با فرهنگ غرب، نادیده گرفت. اما جالبتر اینکه شورای عالی انقلاب فرهنگی که میتوان اتخاذ چنین رویکردی را برآمده از این شورا دانست دلیل تصمیمگیری و پیاده کردن این طرح در نظام آموزش عالی کشور را خواست دانشجویان و خانوادههای آنان میداند و اظهار دارند این دانشجویان بودند که در ابتدا پیشنهاد این موضوع را به صورت کتبی به استحضار دولتمردان و نمایندگان مجلس رساندند.
و اما در مورد هدف طرح، از هر منظر اگر به طرح بنگریم میتوان نوعی ضدیت با جنس زن را در آن یافت. به هر حال ما با جامعهای رو به رو هستیم که در آن نادیده گرفتن ارزشها و سرکوب استعدادهای جنس مؤنث و جفا به این قشر سرشار از انرژی امری کاملا بدیهی است. در اینجا لازم میدانم واضحتر مطلب را بیان کنم، همانگونه که عیان است در این حکومت ولایت فقیه اگر بنا باشد طرح و یا دستورالعمی بر اساس موازین و در واقع ایدئولوژی اسلامی پیاده شود ابتدا از طریق مبلغان حکومتی و تریبونهای رژیم، به خصوص نماز جمعه علنی میگردد. زمزمههایی نظیر اینکه ارزش زن در خانه نمود بیشتری دارد و مضمون سخنرانیهای آخوندهای حکومتی که «در جامعه اسلامی برای زن باید اولویت حضور در خانه و مدیریت خانه باشد نه اشتغال و تحصیلات» همانطورکه از این نوشتار پیداست یکی از اهداف این طرح حذف تدریجی دختران و زنان از دانشگاهها و خانه نشین کردن آنهاست، که البته در کنکور کارشناسی ارشد امسال نیز شاهد اجرایی شدن این موضوع در بعضی از دانشگاهها بودیم. به هر صورت آسانترین راه برای تفکیک، حذف و یا کاستن از حضور آنها در دانشگاههاست تا گزینه غیر ممکن احداث دانشگاهی مجزا و تک جنسیتی، در باب موضوع اسلامی کردن نظام آموزشی سخن بسیار است. از تغییر محتوای کتابها حتی در مقاطع پایینتر از دانشگاه (حذف مباحث سلسله هخامنشی از کتب دوران راهنمایی و دبیرستان) تا جفا به اقلیتهای مذهبی در راه ادامه تحصیل این قشر گرفتار در چنگال اسلامیستهای متحجر.
از این مبحث که گذر کنیم در بعد فرهنگ و هنر این مرز و بوم نیز کم نیست نمونههایی از نفوذ اقتدارگرایان حکومتی که کمر به نابودی میراث کهن ایران زمین بستهاند. جای بسی تأسف است که این ذوب شدگان در ولایت چگونه هر اثر باستانی و هر شخصیت هنری و فرهنگی که مطابق با معیار اسلام ولایی نباشد انگ طاغوت و لادینی را به آن میچسبانند. افرادی که آنقدر تعصب اسلامی کردن فضای ایران، چشم آنان را کور کرده که شبانه بلندترین نقاشی دیواری باستانی را که بر آن اشعاری از فردوسی و مضمون شاهنامه نقش بسته بود، از بین میبرند. اما این پایان این قصه پر غصه نیست، در یکی از همین روزهای اخیر مردم ساری وقتی گذرشان به میدان امام (ولیهد سابق) میافتد با کمال تعجب میبینند تندیس آرش کمانگیر و اسبانش که تا همین شب قبل در این میدان جلوه زیبایی به شهر داده بود، به سرقت رفته است. وقتی سر و صداها بالا میگیرد دادستان ساری اعلام میکند دزدی در کار نیست. برداشتن این مجسمهها به دستور دادستانی بوده است و وجود این مجسمهها در میدانی که به نام امام است چیزی جز توهین به ایشان نیست. تنها نام آرش کمانگیر که به عنوان اسطوره ایران زمین در کتاب مقدس زرتشتیان آمده است، کافیست که باعث تشویش اذعان عمومی گردد و ذهن مردم را از خط اسلام ناب دور کند، حال آنکه اگر این تمثال میدان امام ساری به نام شخصیتهای صدر اسلام بود وجود نام امام باعث تجلی بیشتر این تمثال میشد.
در مبحث سوم ورود اسلام ولایت فقیه تنها لازم میدانم به موضوعی اشاره کنم که نه تنها دل اینجانب، بلکه قلب بسیاری از ورزش دوستان این آب و خاک را متأثر کرد. «حذف تیم فوتبال زنان ایران» به دلیل پوشش مغایر با قوانین فیفا که ارمغان همین اسلام قرن بیست و یکمی آمیخته با تعصب و تبعیض است.
به هر صورت این نوشتار تنها ابعاد و نمونههای کوچکی از اسلامیزه کردن این سرزمین دارای تمدن و فرهنگ غنی است و این پرچمداران اسلام ولایی در این سه دهه به خوبی نشان دادهاند که چگونه قصد دارند سوار بر موج دین و آیین جامعه را به انحطاط و ناکجا آباد بکشانند.
در پایان لازم میدانم عارض باشم که مکتوبات من و شاید واضحتر بیان کنم، ذهنیت اینجانب حمل بر اسلام ستیزی نیست بلکه درد من اجحافی ست به ملت که در این سالها بوسیله ایدئولوژیک کردن دین و ساختن و پرداختن آن به شکل دلخواه، در جهت استفاده ابزاری از این اعتقاد شخصی و پیوند آن با بدنه حاکمیت که همانا خلق دیکتاتوری اسلامی ولایت فقیه است، میباشد.