بایگانی ماهانه: دسامبر 2011

رهبر از ملت عذرخواهی کند

استاندارد

این جمله را احمد میری گفته است. استاد دانشگاه و همانی که مانند برادران و پدران مان هشت سال از ایران دفاع کردند و مانند برخی از آنان افتخار جانبازی دارد.

او از بازداشت شدگان وقایع بعد از انتخابات بود که در وقایع بعد از انتخابات بازداشت شد و حالا برای تحمل حبس ظالمانه، به زندان باز می‌گردد.

احمد میری را از یکی از نشست‌های مشارکت به یاد دارم. درست مانند رادمرد گلستانی، دکتر سبطی. عمر هر دوی آن عزیزان دراز.

مصاحبه جرس با این آزاد مرد را از دست ندهید:

احمد میری ساعاتی پیش از بازگشت به زندان: حکومت وارد راه بی بازگشت شده است!

سید احمد میری، پژوهش‌گر، مدرس دانشگاه و از جانبازان جنگ هشت ساله است که فرمانداری شهرستان‌های بابلسر، رامسر و معاونت استانداری مازندران در دوران اصلاحات را در کارنامه فعالیت‌های پربار خود دارد وی نویسنده کتاب «دیباچه‌ای بر تاریخ استبداد در ایران» است که ده سال پیش با مقدمه دکتر حسین بشیریه توسط انتشارات نگاه معاصر در تهران منتشر شد.

او از اعضاء ستاد انتخابات میرحسین موسوی در مازندران بود که به دلیل فعالیت در انتخابات 88 از تدریس در دانشگاه محروم شد. سید احمد میری به همراه 8 تن از فعالان حامی جنبش سبز در بابل بازداشت و به اتهام فعالیت‌های انتخاباتی در تاریخ دادگاه بدوی به بیست ماه حبس تعزیری محکوم گردید که این حکم در دادگاه تجدید نظر به دوازده ماه کاهش یافت. روز گذشته برای گذراندن دوران محکومیت خود به همراه یاران خود به زندان فراخوانده شد.

ساعاتی پیش از روانه شدن این حامی جنبش سبز به زندان، جرس با او به گفتگو نشست که متن آن در پی می‌آید:

آقای میری از اینکه باید برای گذراندن این حکم غیرعادلانه روانه زندان شوید چه احساسی دارید؟

هم احساس خوب و هم احساس بد!

احساس بد بخاطر عذاب وجدانی که دارم. از این منظر که بهترین، پاک‌ترین و نخبه‌ترین فرزندان این مملکت در زندان و من در بیرون هستم، از اینکه بسیاری از خانواده‌ها در مشکلات بعد از انتخابات دست و پنجه نرم می‌کنند اما نمی‌توانم دردهای آنان را تسکین بخشم، از اینکه دیروز برای دفاع از استقلال کشور به جبهه رفتم اما امروز برای دفاع از آزادی، باید به زندان بروم اما هنوز هیچ‌کدام را بدست نیاوردم، نه آزادی و نه استقلال را!

اما احساس خوب بخاطر اینکه سهمی در این تحولات دارم. وجدانم بسیار آسوده است و احساس قدرت می‌کنم، بقول نیچه: «هر کس مرا نکشد قوی‌ترم کرد»، زیرا در این مدت واکنش مردم را نسبت به زندانی شدن خود و دیگران دیدم، مردمی که قویا همراهند اما جرأت حرف زدن ندارند اما قطعاً با سکوت و عدم حضور در انتخابات پیام خود را به حکومت می‌رسانند. و از اینکه در کنار دیگر زندانیان برای تحقق آزادی تلاش می‌کنم زیرا زندان درب ورود به آزادی را می‌گشاید.

به نظر جنابعالی چرا حاکمیت به نقطه‌ای رسیده است که دل‌سوزترین و خادمین واقعی انقلاب و مردم را دربند می‌کند؟

متأسفانه من فکر می‌کنم یک جریان مرموز و مشکوکی حکومت را بدست گرفته که به این شکل تصفیه خونین کرد. تاریخ و زمان قاضی خوبی خواهند بود، البته برخی از اصول‌گرایان، حتی رهبری هم متوجه شده‌اند اما به دلیل حمایت بی دریغ اولیه از آنان نمی‌توانند افشاگری کنند. به علت اینکه آنان غرق در فساد هستند و در نتیجه حکومت را هم فاسد نشان دادند. بگم بگم احمدی‌نژاد نمونه بارز آن است که نظام را اَچمز کرده و مانند استخوانی در گلو گیر کرده است. البته سرنوشت همه نظام‌های ایدئولوژیک و غیر دموکراتیک چنین است و روزی، مطالبات پنهان بصورت کوه آتشفشان سر برمی‌آورد که این سرنوشت چنین نظام‌ها است.

آقای میری شما یکی از رزمندگان سال‌های دفاع مقدس بودید که دلیرانه در راه آزادی و استقلال کشور جنگیدید و ترکش‌های سال‌ها مبارزه را هنوز در بدن خود به یادگار دارید آیا الان که باید با این شرایط به زندان بروید چه احساسی نسبت به حاکمان دارید؟

وفا کردم، وفا ندیدم، وفا کردم و جفا دیدم. از این حکمت که دیروز برای دفاع از حکومت جنگیدم، امروز پاداش دفاع من زندان شد، باید سوخت و ساخت و تحمل کرد تا راه آزادی هموار گردد. اما بر این باورم که حکومت راه بی بازگشت را انتخاب کرده است. حکومتی که به کسانی‌که در راه آن جانباز شدند، رحم نکند، مردم هم به او رحم نخواهند کرد. این سنت (قانون) تاریخ است!

آیا بعد از آزادی موقت تا برگزاری دادگاه و صدور حکم در دانشگاه تدریس می‌کردید؟ چه شد که زیر بار بازنشستگی اجباری رفتید؟

عملا هیچ کاری نمی‌توانستم بکنم و خود را به اجبار بازنشسته کردم زیرا از تدریس در دانشگاه دولتی و خصوصی «محروم» شدم و از ادامه تحصیل دکترا در خارج از کشور درحالی‌که امتحان جامع را داده و سال آخر بودم محروم شدم، حتی در بخش خصوصی هم نمی‌توانستم فعال شوم زیرا منتظر حکم بودم. حتی بچه‌هایم را از حقوق اجتماعی محروم کردند. باری در این مدت، زندگی من بسته به صد زنجیر بود…

زمانی‌که فضا و شرایط را تا این برای شما بسته شد چرا به خارج از کشور نرفتید؟

من ایستادن در خاک وطن را به جای ترک وطن و خاک بیگانه ترجیح دادم، زیرا ماندن در ایران، حتی در زندان، تأثیر بیشتری دارد. البته هر کس برای خود نقشی و رسالتی خاص قائل است، عده‌ای رسالت خود را در بیرون مرز جستجو می‌کنند که قابل احترام است، اما من رسالت خود را در خاک وطن جستجو می‌کنم، شاید شرایط من این‌گونه باشد، خیلی فرصت بود ولی قبول نکردم.

در میان صحبت‌های‌تان اشاره فرمودید که مردم با عدم شرکت در انتخابات پاسخ خود را به حاکمیت خواهند داد ارزیابی شما از انتخابات پیش رو مجلس نهم چیست؟

یک انتخابات نمایشی و فرمایشی است، عدم حضور مردم جدی است. حتی در روستاها، برخلاف برخی ادعاها این مسئله به چشم می‌خورد. زیرا دولت احمدی‌نژاد با اختلاس دست ناپاکش، ضربه سنگینی به طبقه فقیر جامعه زد، فقر، گرانی، بیکاری، بیداد می‌کند و به علت اینکه امکانی برای بیان خواسته‌های انباشته شده طبقات اجتماعی وجود ندارد این مطالبات تبدیل به کوه آتشفشان خواهد شد. قطعاً پنج هزار جوانی که بعد از انتخابات به ترکیه رفته و گرفتار شده‌اند که این‌ها همه خانواده دارند، بسیاری از جوانان از حقوق اجتماعی محروم شده‌اند، زندگی بسیاری از جوانان نابود شده و در هیچ جا هم انعکاس نیافته است، اما این مشکلات در انتخابات خود را نشان خواهند داد. زیرا ظلم‌ها شد، در شهرستان‌ها، بسیاری در غربت، بار سنگین محرومیت‌ها را تحمل می‌کنند که قطعا اینها خود را در انتخابات نشان خواهند داد.

چشم‌انداز آینده کشور را چگونه می‌بینید و چه راه‌کاری را برای برون رفت از این بحران پیشنهاد می‌کنید؟

آینده روشن است، چون تحولات خاورمیانه، نظام بین‌الملل و تجربه تاریخی ایران، نشان می‌دهد که جامعه ما در حال تجربه جدید است. دنیا دارد لباس نو می‌پوشد، ما جدای از تحولات منطقه و دنیا نیستم، تغییر و پوشیدن لباس جدید، اجتناب ناپذیر است. ملت ما می‌خواهد لباس تازه بپوشد، امیدوارم سیل نیاید، ما به باران قانع هستیم. زیرا ملت ما برخلاف کشورهای منطقه با تجربه‌تر است، لذا تجربه گذشته و تحولات امروز، پشتوانه حرکت فردای ملت ماست.

باید آگاهی بخشی کرد، تنها راه رهایی، «آگاهی» است. آزادی در سایه آگاهی عمیق ملت است، باید کارهای کم هزینه و پر فایده کرد. البته باید چشم‌ها را شست و جور دیگری نگاه کرد، روش‌های قدیمی جواب نمی‌دهد، باید پیام را شفاف در لایه‌های زیرین جامعه برد.

چه پیامی برای حاکمیت دارید؟

می‌خواهم به رهبری سلام کنم و بگویم، چرا رفیق قدیمی 52 ساله‌ایی (هاشمی) که در رئیس جمهور شدن شما و رهبری شما نقش مؤثری داشت، چرا نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس و رفیق نجیب، فهیم و فکوری مثل خاتمی و کروبی پاک سرشت و بسیاری از نیروهای پاک و مخلص را قربانی یک انسان بی ریشه، بی اصالت مثل احمدی‌نژادی کردید؟! می‌دانم پشیمان هستید، ولی امروز بیا مثل جمال عبدالناصر، رهبر جهان عرب که در جنگ 1972 از اسرائیل شکست خورد از ملت عرب صادقانه عذر خواهی کرد و استعفاء داد، اما ملت مصر نپذیرفت و صداقت و سلامت او را دوباره تقدیس و تکریم و موقعیت خود را تثبیت کرد. همه می‌دانند شما از حمایت بی دریغ پشیمان هستید، زیرا شاید در اختلاس و صدها خلاف دیگر از چشمان ملت پنهان باشد اما در چشم شما عیان است از ملت به خاطر حمایت از احمدی‌نژاد عذر خواهی کنید تا دوباره صلح و آشتی ملی در کشور برقرار شود. این جریان، جریان مشکوکی است سرمایه کشور را تاراج و به یغما بردند هزینه سنگینی بر کشور تحمیل کردند…

و برای ملت ایران؟

همان‌طور که در انتخابات سال 88 با شور فراوان شرکت کردید، بعد از آن «شوک سیاسی» ایجاد نمودید. حال با عدم شرکت، در انتخابان مجلس «بهت سیاسی» ایجاد کنید و در هر دو حالت، حکومت را متنبه کنید، تا درس بزرگی برای حاکمان باشد تا شما را جدی بگیرند و با شما با دیده احترام نگاه کنند و شما را خس و خاشاک نخوانند و فرزندان پاک شما را زندانی نکنند و بسیاری مجبور به ترک وطن نشوند و…

از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید سپاس‌گزاریم و اگر ناگفته‌ای مانده است بفرمایید؟

خدایا! در این فصل زمستانی، ابری و باران رحمتی فرست تا همه کینه و نفرتی که ایجاد شده شسته شود، تا همه در سایه، دوستی، عشق و محبت در کنار هم باشیم، تا با تفاهم و تعامل، دوباره تجربه نوین را به آزمون مجدد بگذاریم و همه در آرامش زندگی کنیم، نه در زندان!

خانه نخرید، همه را صاحبخانه می‌کنیم!

استاندارد

برایت آشنا نیست هموطن؟
آنوقت که در شکم مادرم بودم
اینها را برایم زمزمه می‌کردند
تیتر روزنامه‌ای که امروز
سند قتل و غارت را منتشر می‌کند
و آیین خرافه را با گلوله‌های ملی
به سینه فرزندانت فرو می‌نشاند
حذف بهره بانکی فطعی است ای هموطن
و آب و برقی که مجانی شده است امروز
به قیمت خون ندا و سهراب و برادر آن عزیز در حصر
زندگیم ارزان نه هموطن، ارزانی شده است امروز
به قیمت پولی نفتی که در جیبم برای خرج کردن ندارم
به قیمت کاری که برای امرار معاش نیافته‌ام
به قیمت تفریحی که برای ارضاع روحم نیست
و بجایش شیشه‌های نوشابه‌ای که در ماتحتم فرو رفت!
مشت آنروزت ای هموطن
بادمجان زیر چشم من است امروز
و این است آینده‌ای که برای من رقم زدی
هزاران مسجد و بانگ رستاخیز برای خدایی که
خود خالق آزادی و زیباییست اما
پیروانی که به نامش می‌کشند و می‌برند و می‌خورند
و منی که همچنان نشسته بر کیسه یخی در خانه (قضیه شیشه نوشابه)
تا بتوانم فردا نیز قدم از قدمی بردارم
به کجا؟ نمی‌دانم!
شاید من مشت بهتری گره کنم
و به جای دیو، فرشته‌ای را با فریادم از خواب بیدار سازم
می‌فهمی هموطن؟ گوش‌هایت هنوز شنواست؟
همین حرف‌ها را هم با فیلتر شکن برایت می‌گویم
این بود آغوشی که که وعده‌اش را داده بودی…

رهبر و بوی امام حسین

استاندارد

هرچه می‌گذرد فضا غبارآلود سیاست در ایران بیشتر به ابتذال تبدیل می‌شود. این هم از طنز روزگار است که جامعه‌ای که رهبرش دو دهه است از ابتذال هشدار می‌دهد، آنقدر بد عمل‌کرده که خودش سرگل همه ابتذالات فکری است. به این جملات دقت کنید:

امام جمعه موقت تهران گفت: حرکات امام حسین (ع) در وجود حضرت امام و مقام معظم رهبری جلوه کرد و این دو بزرگوار رنگ و بوی امام حسین (ع) را دارند بدین طریق به خدا وصل می‌شوند و سر سوزنی فاصله نمی‌گیرند.
حجت الاسلام پناهيان گفت: اساسا ما به مقام معظم رهبری، قبل از نگاه با موقعيت سياسی نگاه كنيم، به عنوان يک متفكر و انديشمند اسلامی نگاه می‌كنيم كه اين نگاه به فعاليت‌های تبليغی ايشان به قبل از انقلاب در مشهد مقدس بر می‌گردد.

کسانی‌که دوران رهبری آیت الله خمینی را به یاد دارند، می‌دانند که او هرچند خوشش می‌آمد که او را برتر بدانند اما بخاطر وقار مذهبی که برای خود قائل بود، معمولا با تملق‌های این‌چنینی مبارزه می‌کرد. خمینی ملا بود اما خیلی زود پیشرفت از راه سیاست را برگزید. شاید برای همین بود که بین ملاهای حسابی قم، کمتر تأیید می‌شد. اما خامنه‌ای روایت دیگری دارد. او ملا نبود بلکه یک آخوند سیاسی بود و طبیعی است که وقتی حالا در اوج قدرت است، نداند که خزعبلات‌گویی پیرامونش نه تنها می‌تواند ضعف‌هایش را بپوشاند بلکه عملا می‌تواند زیر پایش را هم خالی کند.

شاید اعتراض کنید، که نه آقا، این حرف‌ها هنوز خریدار دارد و…

بله، اما بروید به یک عضو مذهبی خانواده‌تان این اظهارات را نشان دهید. اگر به صداقت نقل قول‌تان باور داشته باشد، فحشی نثار گوینده این جملات و البته رهبرشان نثار می‌کند. امتحانش مجانی است.

تهرانی مقدم هم از آن نسل بود!

استاندارد

هم‌زمان با چهلم حسین تهرانی مقدم یا همان‌طور که رسانه‌ها می‌نویسند طهرانی مقدم، رسانه‌ها یاد او کرده‌اند و خبرگزاری فارس، این گزارش تصویری از عکس‌های کمتر دیده شده از این فرمانده سپاه را منتشر کرده است.

تهرانی مقدم، به همراه جمعی دیگر که البته هرگز تعدادش دقیق اعلام نشد، در پی یک انفجار مشکوک در یک مرکز نظامی در ملارد کرج، جان باخت.

دلیل این نوشته من این نیست که چرا انفجار شد، و انفجار بود یا ترور بود و… بلکه این عکس‌ها را آوردم تا بگویم که حسین تهرانی مقدم هم یک ایرانی از نسلی بود که مهمترین وقایع ایران را رقم زدند. یا انقلابی بودند یا ضد انقلاب، یا مجاهد بودند یا بسیجی و یا هم چیزی بین این دو. یا جنگیدند برای دفاع از کشور، یا هم مثل عده‌ای کمتر، زدند بیرون. یا در قدرت ماندند یا مثل عده‌ای کمتر حذف شدند حالا با اعدام، زندان یا شکنجه.

اینها همه ویژگی‌های این نسل است. آنچه از خاطرات نقل شده از حسین تهرانی مقدم خوانده‌ام، می‌توانم درک کنم که او فردی ویژه، حداقل در حوزه تخصصیش بوده است. البته بماند که ما ایرانی‌ها عادت داریم غلو کنیم اما می‌شود فهمید.

حالا بماند که اینقدر حکومت بد رفتار کرده که مردم چنین کسانی را از دست می‌دهند و برای‌شان اهمیت ندارد. آقای حکومت، وقتی مردم را با لباس سپاه و بسیج، در خیابان می‌زنی، حتی انیشتن را هم در انفجار سپاه از دست می‌دهد، مردم دل‌شان نمی‌سوزد. این است که بعضی‌ها دوست داشتند سپاه با مردم باشد نه بر مردم!