بایگانی ماهانه: سپتامبر 2012

فصل خشونت؛ رژیم نامشروع

استاندارد

من به شخصه با خشونت از هر نوعش مخالفم هستم. اما بعد از انتخابات 1388 با رفتار وحشیانه رژیم جمهوری اسلامی در برابر اعتراض سکوت، کاملا انتظار این می‌رفت که مردم از هر فرصتی برای پذیرائی استفاده کنند. با دیدن فیلم‌های مربوط به پذیرائی از رامین مهمانپرست در نیویورک نگرانی من نسبت به آینده بیشتر و بیشتر می‌شود. در ادامه به نکاتی اشاره می‌کنم، بد نیست گاهی به نتیجه بلند مدت کاری که انجام می‌دهیم فکر کنیم تا نتیجه کوتاه مدت آن:

با توجه به بی کفایتی سیاسی نظام، دست یابی به خواسته‌های خود به هر روش ممکن و همچنین عمل‌کردهای وحشیانه بعد از انتخابات 1388؛ تصویری نه چندان خشنی در صحنه بین‌المللی ایجاد شده است. پس در صورتی‌که مردم و فعالان سیاسی از هرگونه خشونت و رفتار غیرقابل قبول، خودداری نمایند این رژیم جمهوری اسلامی هست که در این بین تنها مانده و دیگر مظلوم نمایی‌هایشان خریداری نخواهد داشت.

زمانی‌که انقلاب کردند، می‌گفتند که در زندان‌ها شکنجه می‌کنند اما از همان اول نطفه انقلاب با خون و اعدام بسته شد، پس چرا تعجب می کنید این حکومت سی و چند ساله اعدام‌هایش در جهان زبان‌زد نباشد.

این نکته باید آویزه گوش همه باشد که اگر مبارزه می کنند، اگر قصدشان سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی است، آیا جانشین آن هم قرار است مثل جمهوری اسلامی باشد؟ آیا قرار است رهبران فعلیش را ببرد پای چوبه‌دار، بی محاکمه اعدام کند؟ آیا می‌خواهد کینه و انتقام جای عدل و عدالت را بگیرد؟ اگر پاسخ آری ست براندازی در کار نباشد خیلی سنگین‌تر است چراکه 1357 که از چاله به چاه افتادیم، این دفعه از چاه به اعماق زمین می‌رویم!

وقتی روزهای بعد از انتخابات 1388 در خاطر ملت ما هست، وقتی جواب باتوم و گازشان با سکوت همراه بود، چرا ما باید برگردیم به روزهای عقب‌تر؟ چرا باید برگردیم به خشونت‌های 1357؟

رفتار خشن ایرانیان در نیویورک من را برد به تشنج‌ها در روزهای اخیر در کشورهای مسلمان علیه فیلم موهن به پیامبر اسلام. چه فرقی بین این مهاجمین به سخنگوی وزارت امور خارجه ایران و مهاجمان به سفیر آمریکا در بنغازی هست؟ بله این دیپلمات ایرانی ست و آن دیپلمات آمریکایی اما مهاجمان یک دسته‌اند. یک گروهند. متعصب‌ها، بی منطق‌ها، خشونت طلب‌ها.

آمریکا برغم این همه اختلاف با ایران، برغم این همه کینه که مقام‌های جمهوری اسلامی دارند و برغم همه این پرچم سوزی‌های رسمی در ایران که خدا می‌داند چقدر آمریکائی‌ها را ناراحت می‌کند، سخاوتمندانه تنها برسم میزبانی سازمان ملل، تا حد امکان خللی در میزبانی از نمایندگان ایران نداشته است. از رجایی، خامنه‌ای تا خاتمی و این اواخر احمدی‌نژاد که خان‌زاد شده است.

من هم مثل شما باور دارم جمهوری اسلامی از 22 خرداد 1388 نامشروع است. یعنی اعتبار ندارد. یعنی حتی به قانون جمهوری اسلامی هم، قانونی نیست. اما آیا مخالفت با چنین حکومتی به یک شهروند این زمانه اجازه می‌دهد اعضای آن دولت را در کوچه‌ای بیابد و کتک بزند؟

پس ننشینیم و ژست نگیریم و بگوییم کاری که مصری‌ها و تونسی‌ها کردند، ما سی سال پیش کردیم. نه! ما هنوز حرف‌مان را با خشونت می‌زنیم. هنوز مخالف‌مان را در هر رده‌ای باشد کتک می‌زنیم. کسی هم نبیند، می‌کشیمش!

مدت‌هاست که باور کرده‌ام بعد از بی توجهی حکومت به خواست مشروع مردم در سال 1388، دیگر دوره دوره خشونت شده است. یعنی سابقه تاریخی ما هم نشان می‌دهد که اگر 28 مردادی روی داده، بعد سرخوردگی شکل گرفته، بعد سیلابی آمده که همه را برده است. سال 1388، سکوت و تظاهرات سکوت، وقتی با سرکوب مواجه شد، سرخوردگی عمومی پیش آورد. حالا شعله‌های خشونت، را می‌شود دید که می‌خواهد جبران کند…

تعجبی ندارد وقتی گروه بدنامی که از نطقه خشونت طلب بوده، رسما پا به عرصه می‌گذارد و میدان دار مبارزه سیاسی می‌شود، بیش از این نمی‌شود انتظار داشت.

امیدوارم توانسته باشم دغدغه ام را بروشنی منتقل کنم. اینکه حتی ما اگر با مقام‌های جمهوری اسلامی مخالف باشیم، نباید مثل آنها راه خشونت در پی بگیریم.

فرزندان اکبر، برای هاشمی‌ها آبرو می‌خرند؟

استاندارد

فائزه هاشمی و مهدی هاشمی، دو فرزند اکبرهاشمی رفسنجانی به فاصله یک روز زندانی و بازداشت شدند. نمی‌توان از این خبر به سادگی گذشت.

فارغ از برخی هموطنان که معمولا کارشان فحش دادن است، این دو رویداد ِ بهم وابسته دستمایه تحلیل‌های زیادی می‌تواند باشد. من چند نشانه را دیده‌ام که در زیر نقل می‌کنم:

1. هاشمی‌ها خسته شده‌اند. چه مهدی و چه بقیه‌شان. می‌خواهند خودشان را بدهند دست حکومت تا یکبار برای همیشه از اتهامات رها شوند. سال‌هاست در افکار عمومی هاشمی و خاندانش به فساد مالی مشهورند اما آنچه که برخی نزدیکان آن‌ها می‌گویند خلاف این است. مهم این است که مهدی هاشمی که این روزها در لندن برای پرونده‌ای در کانادا با خطر مواجه است، ترجیح می‌دهد به ایران برگردد. حداقل فشار از هاشمی کم می‌شود. چون دیگر چیزی نیست که او را بترسانند.

2. اجرای حکم فائزه درست در روزی که شایعه برگشت‌هاشمی مطرح بود، قابل تأمل است. توجه کنید او توسط یک گروه خودسر و انصار و سپاه بازداشت نشد. رسما قوه قضاییه با آن روش (نیمه شب) او را بازداشت و برای اجرای حکم به زندان برد. به نظر می‌رسد قوه قضاییه چندان مایل به آمدن مهدی هاشمی نیست. از اظهارات هاشمی هم چنین برداشت می‌شود که لاریجانی موافق برگشتن مهدی در این شرایط نبوده اما حالا که آمدنی شده با بازداشت فائزه، قطعی می‌کند که مهدی بیاید زندان می‌رود. چرا قوه قضاییه نمی‌خواهد چنین متهمی برگردد؟

3. آیا این بازداشت‌ها مقدمه‌ای بر بازداشت متهمان دولتی هم هست؟ قوه قضاییه تاکنون در بازداشت و احضار متهمان دولتی ناکام بوده است. هیچ شک ندارم که احمدی‌نژاد در توجیه مقاومت خود برای اجازه ندادن به قوه قضاییه، پرونده مهدی هاشمی را پیش کشیده است. اگر چنین باشد، حالا وقت قوه قضاییه است که بگوید، مهدی هاشمی بازداشت شد، حالا نوبت دولتی‌هاست!

4. جولان قوه قضاییه. با بازداشت دو عضو خانواده هاشمی و بعد هم سعید تاجیک، هتاک به فائزه هاشمی، حالا دور دور قوه قضاییه است. یعنی این ژست که ما بی طرفیم. این هم طنزی است که فائزه فتنه‌گر نامیده شود و زندانی شود بعد هتاک به او که جمله‌های حاکمیت خطاب به او را با ادبیات هتاکانه‌تر مطرح کرده هم زندانی می‌شود.

قوه قضاییه ایران مستقل نیست. تنها این ژست را بیرون می‌آورد. تنها یک نکته بگویم. بعد از انتخابات هزاران نفر بازداشت شدند، همه‌شان با اسم و رسم محاکمه شدند اما در دادگاه اختلاس، متهمان با اسامی الف، ب، ر، مطرح شدند. جالب نیست؟

5. دست احمدی‌نژاد و رفقا خالی است. به نظرم آنچه این روزها اتفاق می‌افتد، احمدی‌نژاد را بیشتر از قبل زیر فشار می‌برد. او مهمترین مقامی بود که به هاشمی حمله کرد و او را مفسد و غیره نامید. حالا نگاه کنید. فائزه هاشمی فقط بخاطر شرکت در اعتراضات زندانی است. اتهامی که میلیون‌ها ایرانی در خرداد 88 و بعد آن، بالقوه متهم به آن هستند. پسران اول و آخر هاشمی یعنی محسن و یاسر که متهم نیستند و راست راست می‌گردند. می‌ماند مهدی، پسر وسط او که حالا بازداشت است. نهایت این است که بخاطر چند سوء استفاده مالی یا سیاسی محکوم شود.

خب، بعد چی؟ اینهمه فساد فساد می‌گفتند همین بود؟ یادمان نرفته که احمدی‌نژاد ابتدای کارش از لیست مفسدان اقتصادی در جیبش می‌گفت، همین بود؟

6. هاشمی‌ها زیرکند. مهدی هاشمی بهترین فرصت را برای بازگشت به ایران انتخاب کرد. محمود احمدی‌نژاد از بزرگ‌ترین دشمنان پدرش، در ضعیف‌ترین موقعیت قرار دارد. حتی اگر بگوید روز است، قوه قضاییه قبول نمی‌کند. فائزه در شرایطی بازداشت شده که فعالان سیاسی معترض به انتخابات هنوز زندانی هستند. این یک حس همراهی برای هاشمی‌ها به همراه می‌آورد. اینکه آن‌ها هم پا به پای مردم ایران دارند هزینه می‌دهند. باورتان می‌شود؟ اینها همان هاشمی‌هایی هستند که در انتخابات 78، تا مرز عالی‌جنابان سرخپوش پیش‌شان بردند!

7. هاشمی یک قدم تا حذف کامل. خامنه‌ای در 13 سال اخیر هاشمی رفسنجانی را له کرده یا سعی کرده که له کند. از باز گذاشتن فضا برای حمله اصلاح‌طلبان به او در مجلس ششم. بعد هم کم کم حذفش از قدرت. تقلب در انتخابات 84، اجازه برای پاچه‌گیری احمدی‌نژاد و این اواخر تنزل او در مقام‌هایش. فقط حذف فیزیکی هاشمی مانده است.

برخوردهای اخیر را می‌توان از این منظر دید که خامنه‌ای قصد دارد هاشمی را به سمتی ببرد که در 78 سالگی، وارد انتخابات ریاست جمهوری شود. آنجا واقعا می‌تواند ته خط هاشمی باشد. خامنه‌ای منتظر است که او را حذف کند. برای همیشه.

8. تبرئه هاشمی‌ها. اکبر هاشمی رفسنجانی دو سرنوشت اساتید خود را دیده است. خمینی که هر چه قدر در حیاتش محبوب بود و در مرگش بد نام شد و منتظری که در زمان قدرتش چندان خوشنام نبود و بعد از دوری از قدرت و مرگ خوشنام و محبوب شد.

به نظرم هاشمی دارد سعی می‌کند میانه باشد. هم در قدرت باشد و هم تا حدودی محبوب. تاکنون توانسته. فرزندانش هزینه محبوبیتش را می‌دهند و خودش در نصفه و نیمه قدرت دست و پا می‌زند.

به فضاهای مجازی نگاه کنید. بازداشت و زندانی شدن فرزندان هاشمی، با واکنش خیلی‌ها مواجه شده است. جنس بازداشت و برخورد با آنها مشابه همانی است که مردم ایران در سه سال اخیر و پیشتر در سی سال اخیر شاهدش بوده‌اند. تفاوت این است که اینبار فرزندان یکی از مهمترین مقام‌های جمهوری اسلامی بازداشت و زندانی می‌شوند.

باز تأکید می‌کنم جز عده‌ای که سیاست را سیاه و سفید می‌بینند و اینجور موقع‌ها بدون تحلیل، فقط به فرمول احمقانه «همه‌شان سر و ته یک کرباسن» بسنده می‌کنند، دیگران برای‌شان این خبرها نشانه است. نشانه‌هایی که برخی‌های‌شان را من بالا نوشتم و خیلی‌های‌شان که دیگران می‌دانند.

این هم فیلم وداع مهدی هاشمی با پدرش که سایت بازتاب گذاشته است.

رهبری که شفا نمی‌دهد حتی به شما

استاندارد

من فکر می‌کنم راهی که آیت الله خامنه‌ای انتخاب کرده، به نتیجه نمی‌رسد. او همان شده که حسین شریعتمداری ده سال پیش در کیهانش نوشت. ماشینی که فرمان را کنده و در یک جاده یک طرفه می‌تازد. او (حسین شریعتمداری) می‌دانست چه می‌نویسد اما خیلی‌ها نفهمیدند.

امروز ایران همین است. خامنه‌ای سال 84 ، با میدان دادن به احمدی‌نژاد، تصمیم گرفت که فرمان ماشین را بکند و بزند به دل دشمن. شاید بگویید حالا که تق احمدی‌نژاد هم در آمده، او هوشیار شده است. نه. اگر چنین بود، یک روز احمدی‌نژاد را تحمل نمی‌کرد. تحمل این روزهای احمدی‌نژاد فقط برای این است که او می‌خواهد سال دیگر (خرداد ۹۲) جای احمدی‌نژاد یک مطیع‌تر بیاورد.

باز مثال همان خودرو است. قرار نیست فرمانی بر آن نصب شود یا ترمزی زده شود. یکی مثل سعید جلیلی بیاید و گاز مزبور را ادامه بدهد.

به همین دلیل است که من نمی‌فهمم چرا برخی هنوز امیدوارند آیت الله خامنه‌ای از رویه‌اش دست بردارد. اشاره‌ام به نامه‌ها و انتظاراتی است که بیان می‌شود.

یک نمونه همین بیانیه تحکیم است که نوشته‌اند : تحکیم وحدت: آیت الله خامنه‌ای در جمع دانشجویان زندانی حاضر شود

یا این نامه مصطفی تاجزاده که به صالحی وزیر خارجه نوشته: به جای حراج کشور واقعیات جهانی را به رهبر بگویید

اشتباه نکنید. منظورم زیر سوال بردن کار این دو گروه و فرد نیست. بلکه به نظرم اثر و فایده این نصایح است. البته می‌فهمم که هم تحکیم و هم تاجزاده از سر وظیفه چنین گفته‌اند اما به نظر من، گوش شنوایی در آن سو وجود ندارد. برای همین است که می‌گویم «رهبری که شفا نمی‌دهد».

آخرین تحولات برای نمایشنامه انتخابات آینده

استاندارد

درحالی‌که چهره‌های شاخص جریان اصلاحات همچون سیدمحمد خاتمی نسبت به انتخابات ریاست جمهوری سال آینده برخورد سردی نشان داده‌اند، و از مواضع رهبران جنبش سبز نیز خبر جدیدی منتشر نشده، تلاش برخی افراد منتسب به اصلاح طلبان برای ورود به انتخابات ادامه دارد.

اولین افرادی که در بین نیروهای منسوب به جریان اصلاحات به بررسی حضور خود به عنوان کاندیدا پرداختند، مجید انصاری و محمدرضا عارف از معدود اصلاح طلبان حاضر در مجمع تشخیص مصلحت نظام بودند.

انصاری خیلی زود و با دریافت پالس‌های منفی از درون جریان اصلاحات و تحلیل سیاسی خود از شرایط عمومی کشور، کناره گرفت و وارد لابی‌های مرسوم نشد. هرچند او در صورت رسیدن اصلاح طلبان به موقعیت معرفی کاندیدا، خود را یکی از شانس‌ها می‌داند.

عارف اما در این بین فعال ماند. او که با واکنش سرد اصلاح طلبان نسبت به اشتیاقش برای کاندیداتوری مواجه شد، در برخی محافل اعلام کرد که منتظر دعوت اصلاح طلبان نمی‌ماند و به عنوان کاندیدای مستقل خواهد آمد. شاید عارف بر این اعتقاد بود که برخی اصلاح طلبان ناچار از او حمایت خواهند بود. اما اعلام آمادگی او تکان چندانی به نیروهای اصلاح طلب در دفاع از کاندیداتوری معاون اول دولت خاتمی نداد. آخرین خبرها نیز حاکی است که عارف از حضور در این عرصه پشیمان شده و به دوستان نزدیک خود گفته که عطای کاندیداتوری را به لقایش می‌بخشد.

از دیگر کسانی‌که در این میان شایعه کاندیداتوری‌شان مطرح شده، محسن مهرعلیزاده، رییس سازمان تربیت بدنی در دولت خاتمی و کاندیدای دور نهم انتخابات ریاست جمهوری است که در آن دوره، آراء قومی مردم آذربایجان را مرکز توجه قرار داده بود. البته مهرعلیزاده از سال 84 که رییس وقت پرمخاطب‌ترین سازمان حکومتی کشور بود، ناشناخته‌تر شده و بعید است آن‌قدر فاقد تحلیل باشد که شایعه کم‌رنگ کاندیداتوری‌اش را جامه عمل بپوشاند.

اما جدی‌ترین کاندیدایی که تاکنون در عرصه لابی‌ها فعال است، اسحاق جهانگیری وزیر اسبق صنعت در دولت اصلاحات و از اعضای حزب کارگزاران سازندگی است؛ حزبی که مدت‌هاست به عنوان یک تشکیلات سیاسی، بروز و ظهوری نداشته و در نتیجه جهانگیری را نمی‌توان یک کاندیدای حزبی دانست.

او که هم ارتباطات خوبی با برخی نهادهای قدرتمند حکومتی دارد و هم در بین اصلاح طلبان به عنوان یک مدیر موفق صاحب وجهه محسوب می‌شده، می‌داند که با فرض ضعیف شرکت اصلاح طلبان در انتخابات نیز، باز راه سختی دارد تا یک کاندیدای جدی برای انتخابات ریاست جمهوری و ساختار مهندسی شده آن از سوی اقتدارگرایان باشد.

چه او در بین بدنه جریان اصلاحات نیز چهره اولویت داری نبوده و از دید برخی می‌تواند گزینه‌ای خوب برای حاکمیت باشد تا جریان اصلاحات را در قامت رقیبی از پیش باخته، بی خطر و مشروعیت بخش به میدان رقابت راه دهد و هوادرانش را دچار ریزش وسیع کند.

آخرین موضع‌گیری که از جهانگیری در محافل نقل شده این است که «اگر کل جریان اصلاحات درباره‌ام به اجماع برسند و از من بخواهند، خواهم آمد و اگر بگویند نیا، نمی‌آیم.»

جهانگیری البته یک رقیب پنهان دارد. محمدعلی نجفی که هم در بین نزدیکان خاتمی و هم نزدیکان عبدالله نوری صاحب وجهه است. نجفی، که سابقه وزارت در کابینه‌های هاشمی و خاتمی را دارد در صورت حضور و نامزدی، شانس رأی آوری به مراتب بیشتری نسبت به جهانگیری دارد، هرچند برخی معتقدند، رییس سابق سازمان برنامه و بودجه و عضو فعلی شورای شهر تهران، در فضای سرد فعلی و غلبه گفتمان عدم شرکت، خود را نمی‌سوزاند و نامش را سر زبان‌ها نخواهد انداخت. شاید نجفی منتظر بماند تا اگر اصل شرکت در انتخابات دست بالا را پیدا کرد، آنگاه خود به خود به عنوان گزینه نامش به میان آید.

و بالاخره آخرین نامی که در روزهای اخیر در تهران و تا حدی قم بر سر زبان ها افتاده، محمد شریعتمداری وزیر بازرگانی در دولت خاتمی است. او البته از نزدیکان محمد محمدی ری شهری و از اعضای مؤسس جمعیت دفاع از ارزش‌های انقلاب اسلامی است که سال‌ها پیش شکل گرفت و تداوم نیافت. ضمن اینکه با برخی جریان‌های با نفوذ و محبوب اصلاح طلب نیز زاویه دارد. شریعتمداری اگرچه سابقه حضور در کابینه خاتمی را دارد، به لحاظ سیاسی به عنوان اصلاح طلب شناخته نمی‌شود. او در حلقه نزدیکان به محمدی ری شهری قرار دارد و رابطه نسبتا خوبی را نیز با بیت رهبری از گذشته داشته است.

او که گفته به عنوان کاندیدای اصلاحات خود را مطرح نمی‌کند، مانند عارف معتقد است که برخی جریان‌های اصلاح طلب ناچار از حمایت او خواهند بود. هرچند بسیاری از اصلاح طلبان چنین دیدی نسبت به او ندارند و استقبال گرمی نیز از کاندیداتوری او صورت نگرفته است.

همه آنچه آمد در صورت ورود جریان اصلاحات به انتخابات با کاندیدای حداقلی معنا خواهد یافت که فعلا شانس چندانی برای وقوع ندارند. در غیر این صورت و با اختیار کردن گزینه‌هایی چون تحریم، عدم شرکت و یا حضور حداکثری با کاندیدایی قدرتمند، خود به خود همه این گزینه‌ها به بایگانی خاطرات سیاسی سپرده می‌شوند.

مستقل از این‌ها، مجموعه اخبار و شنیده‌ها از فضای سیاسی ایران، بازتاب دهنده و روایت کنندۀ تهدیدهای جدی و دور جدیدی از فشار بر اصلاح طلبان است. نهادهای امنیتی و اطلاعاتی تهدیدهای جدی را شروع کرده و اصلاح طلبان را نسبت به هرگونه فعالیت تشکیلاتی برای انتخابات آتی مورد تهدید قرار داده‌اند.

ادامۀ حبس و حصر رهبران جنبش سبز که به نظر می‌رسد موضع آنان با ارزیابی‌شان از زمان انتخابات مجلس نهم تغییر و تفاوتی معنادار پیدا نکرده باشد، و نیز موضع زندانیان جنبش سبز، همچنان کفۀ ترازو را به سوی «عدم شرکت» سنگین کرده و می‌کند. مگر آن که در هفته‌ها و ماه‌های آتی، اتفاقی رخ دهد و اقتدارگرایان حاکم به هر دلیل (ازجمله خطر خارجی و تهدیدهای جدی و تحریم‌ها علیه ایران) تغییری در روش و سیاست سرکوبگرانۀ خود اعمال کنند.

با رویدادهای گذشته این مسئله برای همه روشن شد که چه در روزهای قبل اننتخابات و چه بعد از آن، رهبری کارگردانی این نمایش را برعهده داشته است. حال بایستی هوشیارتر و با چشمانی بازتر از گذشته رفتارها و عملکرد عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی را دنبال کنیم تا افکار پلید کارگردان آشکار شود. با وجود خاطره بدی که از انتخابات گذشته در ذهن مردم هست و همچنین بی کفایتی بی حد و کسر در عرصه‌های سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد حال باید منتظر نی‌رنگ‌های جدیدی برای نمایشنامه انتخابات آینده، باشیم!