صادق لاریجانی با این تازهترین اظهارنظرش نشان داده که دو صفت بد دارد. یکی بی دانشی و دیگری دروغگویی است. اگر او فردی عادی در جامعه بود، شاید اشکالی نبود اما از بد روزگار، صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی، یعنی عالیترین مقام قضایی کشور است.
صادق لاریجانی: دستگیری بی دلیل در ایران دروغ بسیار بزرگی است. صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه، با انتقاد از صدور قطعنامههای حقوق بشری علیه ایران در مجامع بینالمللی، دستگیری بی دلیل یا در بازداشت نگه داشتن بدون محاکمه افراد را «دروغ بسیار بزرگی» توصیف کرد. به گزارش خبرگزاری فارس، آقای آملی لاریجانی، چهارشنبه 13 آذر، گفت که «یکی از ریشههای ادعاهای مطرح شده در مقوله حقوق بشر» علیه حکومت ایران، به «اختلاف مبنایی میان غرب و جهان اسلام» در این باره مربوط میشود.
عدالت مفهومی نسبی است و در جوامع توسعه یافته هدف، دسترسی بیشتر به آن است. در ایران عدالت داستانی دارد. چه از مشروطه، چه در دوران سلطنت پهلویها و چه بعد از انقلاب. منتهی بعد از انقلاب، عملا با اسلامی شدن حکومت، رأس قوه قضاییه به دست روحانیون فقه دان افتاد. هرچند حکومت قضا را در انحصار آخوندها میدانست اما کم کم با این واقعیت کنار آمد که حقوقدان باید بر مسند باشد، برای همین معمولا در کنار هر رییس قوه قضاییه جمعی حقوقدان کار میکرد.
صادق لاریجانی اما روایت دیگری داشت. او نه به اندازه برخی پیشنیان خود مثل موسوی اردبیلی، دانش فقهی کافی دارد و حتی نه مثل برخی دیگر، سابقه قضایی. بنابراین مخلوطی شد از ندانستن ها.
همین صحبتهای او را ببینید. در واکنش به اعتراض نهادهای مدنی به نقض حقوق بشر این بیانات را کرده اما ببینیم چه گفته است.
1. قاضی القضات میگوید دستگیری بی دلیل در ایران «دروغ بزرگ» است. چند مثال میزنم. آیا شده است در خیابان بدون دلیل از سوی پلیس بازداشت شوید؟ بارها پیش آمده که پلیس، مقامهای نظامی سپاه یا امنیتی بدون دلیل، تنها گاهی به ظنی یا حتی گاهی برای لاس زدن افراد را بازداشت میکنند. البته بماند که گاهی برای مدل مو، نوع پوشش و غیره هم بازداشت میکنند.
یا میگوید «نگه داشتن بدون محاکمه» هم «دروغ بزرگی» است. من از خودم و شمای عادی نمیگویم. میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد بیش از هزار روز است که در منازلشان بازداشتند! بدون محاکمه! تقریبا هفتهای نیست که حضرات حکومتی علیه جرم و فتنهگری آنها بقول خودشان نگوید اما محاکمه نکرده، آنها زندانیند! خب این دروغ نیست؟ پس چطور موسوی و کروبی و رهنورد نگه داشته شدهاند؟ آیا محکمهای برگزار شده؟
2. مسأله دیگر، او میگوید «یکی از ریشههای ادعاهای مطرح شده در مقوله حقوق بشر» علیه حکومت ایران، به «اختلاف مبنایی میان غرب و جهان اسلام» در اینباره مربوط میشود. آقای لاریجانی توجه ندارد که همه بحث درباره نوع مجازات است نه «اختلاف مبنایی غرب و جهان اسلام».
نهادهای مدنی و بینالمللی مدافع حقوق بشر هرگز نمیگویند که زنی که تخلف کرد یا مردی که جرم کرد، مجازات نشود. بلکه میگوید چه کاریست که زن را سنگسار میکنید، یا چرا باید چپ و راست اعدام کنید. میگوید بلاگ نویس را با نشان دادن اسلحه به جای حکم دستگیر نکنید و سرانجام زیر شکنجه به مرگ طبیعی نکشید! لاریجانی یا نمیداند یا خودش را زده به ندانستند که بله ما اختلاف مبنایی داریم. البته آدم بیسواد اصولا در تعاریف و معانی لغات مشکلاتی خواهد داشت!
بله، مثلا در غرب زن به خاطر رابطه جنسی معمولا مجازات نمیشود، اما شما اگر میخوای مجازات کن، براساس قوانین و روحیات مردم، مجازات کن. زندانی کن، جریمه کن. یعنی چه که در خاک میکنی و سنگ میاندازی؟
در غرب به خاطر یک تخلف ناچیز یکی از افراد دولتی، چندین ماه روزنامهها تا هفت نسل آن شخص را خبردار نگه میدارند ولی هیچیک از این رسانهها نه بسته میشود نه کسی بازداشت میشود.
در غرب اگر تظاهراتی صورت گیرد، به تظاهر کنندگان از بالای پشت بام تیراندازی نمیکنند، با ماشین نیروی انتظامی آنها را زیر نمیگیرند، که بعدا بگویند عوامل بیگانه بوده و فلان…
در غرب کسی به خاطر مذهبش از تحصیل یا کار منع نمیشود، چه بسا که بسیاری از آنان حتی دینی نداشته و وجود خدا را هم منکر هستند! به رئیس جمهور چه مربوط است که مثلا بهائیها مبنای دینشان چیست و پیغمبر دارند یا ندارند؟ (حتما به خاطر دارید که محمود احمدینژاد در جواب سؤال خبرنگار خارجی در مورد فضای محدود بهائیها گفت که دیگر دینها مثل اسلام و مسیحیت پیغمبرش مشخص است اما بهائی چه؟) به دولت چه مربوط است چه کسی چه اعتقادی دارد؟ دولت بایستی زیر ساختار فرهنگی را در جامعه بنا کند تا همه به حریم خصوصی یک دیگر احترام بگذارند، نه اینکه خود دولت دماغش را بکند داخل زندگی مردم که دینت چیست و پیغمبرت کیست!
در غرب هم تفاوت زیاد است. در همین کشور سوئد مجازات اعدام برداشته شده است. این به معنای عدم مجازات مجرم نیست بلکه این تفکر میگوید، میشود با مجازاتهای دیگر هم مجرم را به سزای عملش رساند و هم از وقوع دوباره پیشگیری کرد.
نمونه مشخص جنایتی بود که «آندرس بریویک» در نروژ رقم زد. او بیش از هفتاد نفر را در سال 2011 کشت. اگر ایران بود، یک هفته بعد در مقابل چشمهای مردم او را اعدام میکردند. اما چه شد؟ در نروژو را به 21 سال زندان محکوم کردند و گفتند «اگر بعد از اتمام زمان مذکور همچنان خطرناک تشخیص داده شود، مدت زمان زندان افزایش خواهد یافت.»