بایگانی ماهانه: فوریه 2009

رابطه ایران و عراق از نزدیک

استاندارد

مام جلال صفتی است دوستان مبارز کرد عراق به جلال طالبانی داده‌اند؛ مردی که بیش از پنجاه سال سابقه مبارزه دارد و در این راه سختی‌های زیادی کشیده است. امروز که داشتم عکس‌های استقبال و بدرقه او در تهران را می‌دیدم، بی اختیار یاد چند چیز افتادم.

اول اینکه رییس دولت عراق آمده است. عراقی که نه تنها در سرنوشت بین‌المللی ایران سه دهه اخیر تأثیر داشت بلکه حمله صدام به ایران در اوضاع داخلی ایران نیز تأثیر بسزایی داشت. جنگ که شروع شد حاکمیت مذهبی بیشتر پر و بال گرفت. گویی هر تابوتی که از جبهه باز می‌گشت یک واحد بر وزن جناح روحانیون و مذهبی‌های سنتی اضافه می‌شد تا اینکه در همان اوایل جنگ چنان این کفه سنگین شود که بنی صدر، مجاهدین و شبهه مذهبیانی چون نهضت آزادی به هوا بروند.

اما دوم؛ من طرفدار جنگ نیستم. اما اجازه بدهید برای کشته شدگان در جنگ احترام قائل شوم. هر چه می‌خواهید بنامیدشان؛ شهید، مرده. هر کشور یا مردمی برای کشته شدگانش در جنگ احترام قائل است. حالا خودتان را بگذارید جای خانواده‌های این قربانیان. بخصوص آنهایی که می‌دانند می‌شد جنگ در سال 60 پایان بگیرد اما نگرفت. شاید آنها این روزها روابط دو کشور را می‌بینند بی اختیار یاد شهیدشان بیفتند.

با همه اینها فکر می‌کنم آن عراقی که هشت سال با ما جنگید بسیار بیش از جنگ با ما تاوان داد. این روزها عراق که دست مسؤلان جدیدی افتاده به خود می‌بالد که انتخابات واقعی‌تری از آنچه صدام برگزار می‌کرد، برگزار می‌کند. رهبرانش کسانی هستند که سال‌ها و شاید دهه‌ها جنگیده‌اند. آنها هرچند لرزان و آهسته، اما دارند مزه دموکراسی را تجربه می‌کنند؛ نوش جان‌شان.

آقای سردار هنوز ناراضی است

استاندارد

طرح امنیت اجتماعی را که به خاطر دارید. البته هنوز خیلی از آن نگذشته که نیاز باشد به یادش بیاورید. همان‌که در سر هر چهارراه یک ماشین گشت ارشاد می‌ایستد تا ملت و البته دختران و پسران جوان را به زور راهی بهشت (یا بازداشتگاه و زندان و دادگاه) کند. در صورت خشن هم حمله به خانه افرادی موسوم به اراذل و اوباش که یا آفتابه به دهان‌شان می‌کنند یا جلوی در و همسایه سکه یک پول‌شان می‌کنند.

با اینکه این روزها صادق محصولی (سردار میلیاردر) در وزارت کشور سعی دارد از ملغی شدن این طرح سنخ بگوید تا به این ترتیب از تخریب بیشتر وجهه احمدی‌نژاد بکاهد، اما گویا این سردار رادان کوتاه بیا نیست.

دیروز سردار رادان که اینک جانشين فرمانده نيروی انتظامی است به اجرای طرح امنیت اجتماعی اشاره کرد و گفت: با اجرای اين طرح وضعيت جامعه عوض شد و ذائقه‌ها نيز تغيير پيدا كرد، به طوری كه امروز ديگر شلوارهای كوتاه و نابهنجار گذشته ديده نمی‌شود، اما وضعيت موجود هم برای من ‌پليس قابل قبول نيست.

در حال حاضر وزارت کشور برنامه دارد که طرح امنیت اجتماعی را ملایم‌تر کند اما با این حال رادان معتقد است: اجرای طرح امنيت اجتماعی در زمان بازنگری از سوی وزارت كشور متوقف نخواهد شد و گشت‌های ارشاد به وظايف و اقدامات‌شان ادامه خواهند داد.

از ماست که بر ماست…

استاندارد

دیروز رابرت وود، سخنگوی موقت وزارت امور خارجه آمريكا در بيانيه‌ انتصاب دنيس راس به عنوان مشاور ويژه هيلاری كلينتون در امور خليج فارس و جنوب شرقي آسيا، از عنوان خليج به جای نام خليج فارس استفاده كرد.

هر چند می‌توان در نگاه آن را یک اشتباه لپی دانست اما در شکلی بد بینانه می‌توان اینکار را تلاشی از سوی دیپلماسی آمریکا برای به دست آوردن دل اعراب حاشیه خلیج تلقی کرد. شاید به همین دلیل است که خبرگزاری فارس این کار را اقدامی تحريک‌برانگيز و مغرضانه نامیده است.

بگذارید یک چیز دیگر برایتان بگویم. امروز رفته بودم دیدن دوستی در خیابان کنکتیکت واشینگتن. در ورودی دفتر منتظر اجازه ورود بودم که مجله‌ای آمریکایی توجهم را جلب کرد. مجله مربوط به دنیا در سال 2009 بود. مطالب متنوعی داشت. مثلا از آمریکا و امید با آمدن اوباما نوشته بود یا اینکه مالزی و افق‌های پیش رو، یا چین، به دنبال اقتصاد جهان. بماند که از ایران مطلبی در مورد مشکلات هسته‌ای نوشته بود و عکسی از موشک را با آقای خامنه‌ای مونتاژ کرده بود اما مطلب دیگری توجه من را بخود جلب کرد.

در صفحه دوم این مجله که معمولا از مشاهیر قرن‌های گذشته نقل می‌کرد، عکسی از یک دانشمند بود با چهره‌ای پر از ریش که به اعراف می‌زد. همان بالا اسم دانشمند توجه من را جلب کرد. محمد خوارزمی دانشمند سرشناس ایرانی که ستاره شناس بود. از بنیانگذاران جبر بود. قاعدتا ایشان از مشاهیر و دانشمندان ایرانی هستند اما در این بولتن نوشته شده بود محمد بن الخوارزمی دانشمند عرب.

الان اینجا را دیدم که ویکی پدیا هر چند در بخش فارسی ایشان را ایرانی معرفی کرده اما در همین ویکی پدیا نسخه عربی او را دانشمند عربی معرفی کرده است.

البته تعجب برانگیز نیست. وقتی رسما منافع ملی کشور در معادلات مسؤلان کشور ارزشی ندارد، دفاع از دانشمندان و سرزمین و خلیج فارس که دیگر جایی ندارد. دانشمندان‌مان را که مصادره کردند، همین دم دست مان گوگوش، خواننده مان در تاجیکستان از سوی مسولان مورد توجه است حال آنکه او بیش از بیست سال تنها محکوم سکوت بود.

از قدیم گفته‌اند حرمت امامزاده به متولی‌اش است و حال که متولی حرمت داری نمی‌کند، خب مساله مشخص است. در دنیا، مردم دفاع از حقوق عمومی و ملی‌شان را به انتخاب مسؤلان به آنها می‌سپارند و این در حالی است که در ایران که مسؤلان خیلی وقت است خودشان، خودشان را منصوب می‌کنند، آنچه برای مقامات بی رنگ است دفاع از حقوق مادی و معنوی مردم است.

دقت به توانایی خاتمی با زیر نظر داشتن کروبی

استاندارد

هرچند زیاد مایل نیستم در مورد انتخابات آینده ریاست جمهوری اظهار نظر کنم اما به نظرم این انتخابات فارغ از بالا و پایین‌هایش، یک چیز را در جمع اصلاح طلبان مشخص می‌کند و آن شجاعت در عمل و مدیریت است.

سید محمد خاتمی رییس جمهوری بود که همه ما به عدم شجاعت او و ناتوانی در گرفتن تصمیم قاطع اذعان داریم، در مقابل کروبی نقطه مقابل او بود. دو وزیر خاتمی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، خاتمی چه کرد؟ در مقابل، وقتی  لقمانیان نماینده همدان بازداشت شد، کروبی مجلس را ترک کرد و تحصن او نتیجه‌اش آزادی وی بود.

یا تصور کنید وقتی در انتخابات 1380 روزنامه‌نگاران زندانی از زندان نامه حمایت از خاتمی را نوشتند، محمد خاتمی پاسخ پشتیبانی عمادالدین باقی، اکبر گنجی و ماشاالله شمس‌الواعظین را به سردی داد. در روز پیروزی صدا و سیما محمد خاتمی را نشان داد که در پی هجوم خبرنگاران و در پاسخ به این پرسش که؛ در این دور برای زندانیان سیاسی چه می‌کنید، گفت: آن‌ها حتما جرمی مرتکب شده‌اند که در زندان هستند!

حالا این سخنان را بگذارید کنار نامه امروز کروبی به وزیر اطلاعات. او در این نامه دفاع از تک تک برادران و خواهران اهل سنت، دراویش و حتی مارکسیست‌ها را به وزیر اطلاعات گوشزد کرده؛ اقدامی که حتی اگر تبلیغاتی‌اش بدانیم، برخی دیگر از انجام آن ناتوانند. به دو گزینه موجود بنگرید. این تعداد زندان و شکنجه و اعدام در سه سال اخیر شده است، اما محمود احمدی‌نژاد یک کلمه به آن اشاره نکرده چه آنکه همکاران او دست‌اندرکار این احکام هستند و البته محمد خاتمی رییس جمهوری پیشین که لابد آنها را مرتکب جرمی می‌داند.

هدف این نوشته کوتاه حمایت از کروبی در انتخابات آتی نیست اما یادآوری فرصت سوزی‌های محمد خاتمی است که دو بار با آرای مردم که کم از رفراندوم ملی نداشت، هیچ کاری نکرد. در عوض مردی (کروبی) که اصلاح طلبان هرگز در روزهای خرداد 1379 از ریاستش بر مجلس شاد نشدند، آن کرد که دیگران ناتوان بودند… بگذاریم و بگذریم!

ذره‌بین یک رییس جمهوری بر روی نقشه

استاندارد

از دو چیز باید یاد کنم:

1. کودک که بودیم رسم بود خانواده به زود سواد دار شدن بچه‌هایشان افتخار کنند. اینکه کودک پنج ساله بخواند یا بتواند بنویسد. آن روزها که جنگ بود و موشک بر سرمان، هدیه تولدها کتاب بود و آغاز در راه علم آموزی. بنابراین طبیعی بود که مثلا وقتی در مسابقه اطلاعات عمومی دبستان من که سوم دبستان بودم در رشته حفظ اسامی کشورها و پایتخت‌هایشان اول شدم، افتخار بزرگی بود. این سه خط را نوشتم تا بگویم من که معمولا از آن زمان علاقمند به اسامی کشورهای بودم، تا کنون اسم کشور جیپوتی را نشنیده‌ام.

2. هاشمی رفسنجانی که رییس جمهوری بود ایران شرایط بد اقتصادی بعد از جنگ را داشت و کمتر کشوری ایران را در روابط بین الملل به حساب می‌آورد. به همین دلیل بود که جناب ایشان ترجیح داد به جای منت کشی از اروپایی‌ها به سراغ کشورهای تازه استقلال یافته آفریقایی برود. بورکینا فاسو و یکی دو کشور دیگر از افتخارات این کلمبوس عمامه به سر است اما با این حال دست مریزاد به احمدی‌نژاد.

در این وانفسای بودجه و گم شدن یک میلیارد دلار پول و شلوغ کاری دفن باقیمانده اجساد کشته شدگان جنگ، حضرت رییس جمهوری سفر به سه کشور جیپوتی، کنیا و کومور کرده است.

دیشب که با دوستان گپ می‌زدیم تنها یکی از آنها اسم جیپوتی را شنیده بود. کشوری در گوشه خلیج عدن که اندازه رشت خودمان است و حتی از کویت کوچک‌تر است. این کشور بیست هزار کیلومتر مربعی، حکومتی نیمه جمهوری دارد که حدود سی سال پیش از فرانسه استقلال گرفته است. خوشبختانه سفر احمدی‌نژاد به این کشور کوتاه بود و چنانکه خودش گفته؛ افتخار دیدار با مردم جیپوتی نصیبش نشد ولی با این حال گویا مزایایی نصیب کشور مسلمان، دوست و چهارصد هزار نفری جیپوتی شده چون رییس جمهوری این کشور گفته است: سفر رییس جمهوری ایران مزایای فراوانی برای ما داشته است!

البته احمدی‌نژاد و دستگاه سیاست خارجی‌اش که همچنان با ذره‌بین دنبال کشورهای تازه کار هستند به کومور و کنیا هم سفر می‌کند، شاید که از منابع نفت بی صاحب ایران برای آنها نیز ردایی بافته شود. بیچاره صاحب این منابع که سرش بی کلاه است.