بایگانی ماهانه: مارس 2014

سایه مرگ؛ هراس حامیان رهبر؟!!

استاندارد

چند روزی است که چند خبر ذهنم را مشغول کرده است. واکنش‌ها و اظهار نظرها درباره مجلس خبرگان رهبری.

به نظر می‌رسد که شاید طیف نزدیک به هاشمی قصد دارد در انتخابات سال آینده مجلس خبرگان نقش بیشتری داشته باشد و آن طرف هم واکنش نشان می‌دهد. اما شاید ماجرا فراتر از این باشد. خبرها را ببینید:

سعید رضوی فقیه: در دهه آینده اگر این سیستم مجدداً از طریق اصلاح تقویت نشده و مجلس جایگاه خود را در رأس امور پیدا نکند، و مجلس خبرگان نماینده روحانیت شجاع، متعهد و آگاه نداشته نباشد و حاکمیت جمهوری اسلامی بازتاب دهنده اراده و خواست مردم نباشد، اتفاقات ناگواری در این کشور رخ خواهد داد. اینجا

احمد جنتی: تلاش‌ها برای نفوذ به خبرگان، وظیفه شورای نگهبان را سنگین‌تر می‌کند. اینجا

چرا سعید رضوی فقیه بعد از این حرف‌ها باید با واکنش تندی روبرو شود؟ توجه دارید این روزها مدام اکبر هاشمی رفسنجانی می‌گوید که آینده نظام اگر بر اساس مردم سالاری نباشد، سیاه خواهد بود؟! چرا باید احمد جنتی نگران مجلس خبرگان باشد؟ او که دبیر شورای نگهبان است و حرف آخر درباره نامزدهای این انتخابات را این شورا می‌زند. پس نگرانی از چیست؟

آیا آقای خامنه‌ای سلامتش را از دست داده است؟

سال‌هاست که گفته می‌شود رهبر جمهوری اسلامی ایران بیمار است و حتی بارها از انتخاب جایگزین برای او گفته شد اما هر بار این شایعات با حضور و سلامت ظاهری آیت الله خامنه‌ای، برطرف شد.

اگر به انتخابات ریاست جمهوری 1392 دقت می‌کردید، برخی از اصلاح طلبان نزدیک به حکومت مدام اصرار داشتند که چهار سال آینده سرنوشت ساز است و اگر رهبر بمیرد و قرار باشد رهبر جدید انتخاب شود، داشتن یک رییس جمهوری معتدل یک حسن است برای جلوگیری از قدرت گرفتن یک افراطی دیگر.

نمی‌دانم این تحلیل چقدر درست است اما واقعیت این است که خامنه‌ای اشتباه خمینی را نمی‌کند و حتی چه بسا در دوران زنده بودن خود، جانشینش را بگمارد.

مجتبی خامنه‌ای با وقایع سال 1388 تقریبا مهره سوخته است. اما خامنه‌ای هنوز گزینه‌های زیادی برای جانشینی دارد. از محمود هاشمی شاهرودی تا حتی همین قاضی القضات کوتاه قدش، صادق لاریجانی.

برگردیم به ابتدای این بحث. چه شده است که جدال کلامی در بیش از 20 ماه مانده به انتخابات بالا گرفته است. آیا خبری هست؟

چراغی که به خانه رواست به مسجد…

استاندارد

آغای جمهوری اسلامی که  قاتل و دزد جان و مال مردم هستی! شما که فرهنگ کشی می‌کنید، اگر مراسم چهارشنبه سوری بدور از عقل است پس عکس فوق نشان از چه دارد؟ حتی اگر پیام چهارشنبه سوری آتش پرستی باشد، به خاطر اینکه آتش در زندگی بشر خیلی تأثیر مثبی داشته، خیلی شرف دارد تا اینکه آن دسته حکومت طلب کلاش که خودشون رو پیغمبر و امام معرفی کردند و کلی انسان را گردن زدند!

چرا خامنه‌ای دمپایی پاره می‌پوشد؟

استاندارد

عکس بالا از این مجموعه است و در حاشیه دیدار اعضای خبرگان رهبری با خامنه‌ای گرفته شده است. رهبر جمهوری اسلامی که حامیان افراطیش، او را در حد رهبر مسلمین جهان می‌دانند، چرا در یک دیدار عمومی دمپایی پاره پوشیده است؟

به نظر می‌رسد برای نشان دادن الگوی ساده زیستی است. در واقع این نگاه از ابتدای انقلاب با جو مذهبی شیعه در میان مسؤلان همراه شد که باید ساده زیست بود. آیت الله خمینی هرگز از تشکیلات پر زرق و برق استفاده نکرد و خامنه‌ای هم سعی دارد چنین کند.

منتهی به نظرم چند نکته است.

1. مسلمانان شیعه اعتقاد دارند علی علیه اسلام نماد عدالت است. از او مثال‌های زیادی نقل می‌شود؛ امام علی وقتی که کار مسلمین را انجام می‌داد با شمع بیت‌المال کار می‌کرد و کار شخصی را با شمع خودش. وقتی عقیل، برادرش از او سهم بیشتری از بیت‌المال خواست، آهن گداخته را جلوی صورتش برد و چون عقیل ترسید، علی فریاد زد که تو از آهن گداخته می‌ترسی و چطور من از آتش جهنم نترسم.

این نماد عدالت ساده زیست بود. بین خود و مردم دیگر فرقی نمی‌دید.

رهبران جمهوری اسلامی سعی دارند خود را ادامه دهنده راه علی بداند و نشان دهد.

2. ساده زیستی با ژنده پوشی فرق دارد. ساده زیست معمولا از میان امکانات (محدودش) بهترین انتخاب را می‌کند که تمیز و مرتب باشد. ژنده پوش، برایش معمولا مهم نیست چه می‌پوشد. مهم حس و حالش است.

حالا این وسط پدیده دیگری هم هست به نام ریا. فرد برای اینکه خودش را ساده نشان دهد، ریا می‌کند مثلا لباس پاره می‌پوشد. دارد، اما پاره‌اش را می‌پوشد.

3. خمینی یا خامنه‌ای. آیت الله خمینی با همه انتقادات که به او هست، به سان روحانیون سنتی ساده زیست بود. یعنی این‌طور تربیت شده بود که ساده زندگی کند. این را در خانه‌اش، استفاده از امکاناتش می‌توان دید.

علی خامنه‌ای سعی می‌کند ساده زیست باشد. او از نسل جدید حوزه است مثل اکبر هاشمی رفسنجانی که می‌گویند باید از امکانات استفاده کرد. البته هاشمی رفسنجانی اصلا خودش ساده زیست نیست و تلاشی هم ندارد این نگاه را در مورد خودش نشان بدهد.

خامنه‌ای از امکانات مدرن استفاده می‌کند، بهترین خودروها را برای سفرهای درون و برون شهری دارد و این را عادی می‌داند. مقایسه کنید با خمینی که با بلیزر آمد و معمولا یک بنز خودرویش بود.

4. خامنه‌ای در ظاهر ساده زیستی می‌کند. محل زندگی دائم او مرکز شهر است. لباس‌های ساده می‌پوشد و ظاهرا ثروتش چندان نیست. بارها روایت‌هایی از غذاهای ساده بیت او توسط نزدیکانش منتشر شده است. با این حال، آقای خامنه‌ای ثروت هنگفتی دارد. خبرگزاری رویترز پیشتر گزارش داد که 95 میلیارد دلار ثروت «ستاد اجرایی فرمان امام» در اختیار اوست. حال چنین فردی چرا باید با دمپایی ساده در عموم ظاهر شود.

5. اینکه یک رهبر ساده زیست هست یا نه، به نظر من مهم نیست. رهبر می‌تواند ساده زیست نباشد اما برای کشورش توسعه بیاورد. مثلا امیرکبیر هرگز ساده زیست نبود اما برای مردمش افتخار آورد یا سعی کرد. برعکس. گاندی کاملا ساده زیست بود اما هویت داد به هند.

6. به نظرم رهبر جمهوری اسلامی بجای نشان دادن ساده زیستی و تبعیت از الگوی امام علی، به محتوای و پیام حکومت داری او توجه کند. از علی روایت می‌کنند که «شنیده‌ام که یکى از آن‌ها بر زن مسلمانى داخل شده و دیگرى، بر زنى از اهل ذمّه و، خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره‌اش را ربوده است. و آن زن جز آنکه از او ترحم جوید چاره‌اى نداشته است . آن‌ها پیروزمندانه، با غنایم، بى آنکه زخمى بردارند، یا قطره‌اى از خونشان ریخته شود، بازگشته‌اند. اگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش کرد بلکه مرگ را سزاوارتر است.»

آقای خامنه‌ای، حکومتی که شما ساخته‌اید چنین است؟ دمپایی پاره‌ات را باور کنیم یا بیمارستان فوق مجهز صحرایی‌ات را که چند ماه قبل از سفر اعزام می‌شود؟ دمپایی پاره بهانه است اصل را بدانید نه فرع.

بازار داغ اعدام‌ها در جمهوری اعدامی!

استاندارد

باز بحث اعدام در جامعه ایرانی داغ شده است. بهانه این فیلم است که ترجیح می‌دهم در وبلاگم آن را نگذارم.

ورژن اول؛ فیلم جوانی را پای طناب دار نشان می‌دهد. ناگهان خواسته‌ای مطرح می‌کند «مادرم را بیارید ببینم»… مأموران دورش جمع می‌شوند و دقایقی بعد زیر پایش خالی می‌شود. چند دقیقه‌ای جان می‌دهد تا بمیرد.

ورژن دوم؛ خبرگزاری مهر، اعدامی را یکی از سه متهمی دانسته که تجاوز کرده بودند: «سه متهم با تشکیل باندی اقدام به سرقت خودرو و موتورسیکلت و کیف قاپی می‌کردند. اما آن‌چه که پرونده این سه نفر را جنجالی کرد، تجاوز به عنف بود. ارسلان -الف، با همدستی دو دوستش، اسفند سال 1387 زن بارداری را که به همراه همسرش در حال گذر از خیابانی در کرج بود، ربوده و به بیابان‌های اطراف کرج منتقل کردند و با زور و تهدید مورد تجاوز قرار دادند.»

هر ورژن طرف‌دارانی داشت. ورژن اول، یعنی انتشار فیلم، دلسوزی عده زیادی را همراه داشت. یک عده که گفتند نباید با انتشار آن در دام نظام افتاد که می‌خواهد خشونت عریانش را به رخ بکشد. گروه دیگر، از منظر حقوق بشری نگاه کردند که باز اعدام، باز قتل و… و گروه سوم هم بودند که اغلب بخاطر دشمنی با جمهوری اسلامی، می‌گفتند، بفرمایید این هم نظام اسلامی!

اما ورژن دوم هم طرفدارانی داشت. نقل از فیس‌بوک: «بنده به نوبه خودم از نیروی انتظامی تهران بزرگ و به ویژه پلیس آگاهی، دادسرا و دادستان کرج، دادگاه کیفری استان البرز، دیوان عالی کشور و رئیس قوه قضائیه برای دستگیری، محاکمه و مجازات سه مفسد که تنها در یکی از جرائم خود یک زن باردار را در برابر چشمان همسرش به صورت گروهی مورد تجاوز خشونت بار قرار داده بودند، تشکر می‌کنم و برای اجرای عدالت از آنان سپاس گذارم. اعدام در ملاء عام و استخفاف این مفسدین متجاوز تا زمان سلب حیات عادلانه‌ترین مجازات ممکن برای مرتکبین به چنین جرائم شنیعی است. باشد که عبرتی برای کسانی باشد که تصور چنین رفتارهایی را در اذهان خودشان می‌پرورانند.»

من بارها نوشته‌ام شخصا با اعدام مخالفم. به عقیده من حتی اگر کسی بدترین جنایت را در حق من بکند، من با اعدام او موافقت نمی‌کنم بخاطر اینکه مجازات اعدام را یک مجازات مثمر ثمر و درست نمی‌دانم.

چشم در برابر چشم؟

هنوز در خیلی از کشورها اعدام هست. مثل برخی ایالت‌های آمریکا. منتهی حداقل در این مورد خاص، براساس اصل ساده‌ای در حقوق، بین جرم و مجازات برابری است. بماند که در ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب، فعلی که شاید در دنیا جرم نباشد، مشمول مجازات اعدام می‌شود؛ اما همین مورد اخیر یک نمونه است. سه نفر دزد ِ خلاف کار مزاحمت ایجاد کرده‌اند، خب مجازات‌شان کن. 50 سال زندان. صد سال زندان. اتفاقا این‌ها را اعدام می‌کنند چون حکومت ایران از نگه داشتن طولانی زندانی ناتوان است. نبینید آدمی مثل امیرانتظام را سه دهه زندانی می‌کند، این نظام در مقابل قاچاقچی و دزد، گردنش از مو باریک‌تر است. بروید زندان ببینید که قاچاقچی مواد فقط با یک کیسه پر پول، چطور هر سری اعدام می‌گیرد، بعد می‌شود ابد و  یک تخفیف می‌گیرد که می‌شود 14 سال. آن وقت با چهار سال زندان می‌زند بیرون.

در همین نوشته بالا، نویسنده از جانی بودن این سه نفر نوشته و اضافه کرده که عدالت اجرا شده است. حتی در بدوی‌ترین جوامع که هنوز از این‌گونه مجازات‌ها دفاع می‌کنند، می‌گویند چشم دربرابر چشم، جان در برابر جان. نه اینکه مرگ در برابر تجاوز.

تجاوز در عرف حقوق ایران به هر امری گفته می‌شود بخصوص در مطبوعات و رسانه‌ها که عملا معذوریت شرعی برای بیان جزییات است، حتی اگر روسری از سر زنی برداشته شود، تجاوز نامیده می‌شود. شکی در جرم نیست اما تناسبی بین جرم و مجازات نیست. این ساده‌ترین قاعده حقوق است.

در اینکه این سه نفر مجرم بودند، شکی نیست اما آیا اعدام مجازات درستی بود؟

من می‌گویم نه. چرا؟ مهمترینش، باز همین جمله آخر  نویسنده فوق است؛ «باشد که عبرتی برای کسانی باشد که تصور چنین رفتارهایی را در اذهان خودشان می‌پرورانند.»

برعکس آرزوی این نویسنده که امید من هم هست که هرگز چنین جنایتی نشود، اما همواره می‌شود. اتفاقا کم هم نشده است. حداقل در سه سال اخیر، از مجازات قتل میدان کاج تا دزدان جواهر فروشی، باغی در خمینی شهر تا این آخری، همواره مجرمان بازداشت و سریعا در ملاء عام اعدام شده‌اند. سؤال این است ، چرا اثر نداشته؟ چرا کم نشده است؟

بشر ناهنجار و مجرم را مجازات می‌کند برای اینکه دیگران تن به جرم ندهند و اینکه کاهش جرم همراه شود؛ پس چرا نشده است؟ آیا دلیلی نیست که این مجازات غلط است؟

حکومت ناتوان، اعدام بیشتر

من به شدت معتقدم حکومت ناتوان این اعدام‌ها را راه می‌اندازد. مهمترین وظیفه حکومت برقراری امنیت است. یعنی مالیات می‌گیرد یا نفت می‌فروشد که امنیت جامعه را برقرار کند. حالا امنیت نیست. مثل همین ماجرا: زن بارداری با همسرش در حال عبور از خیابان در کرج است اما دزدیده و آزار می‌شود. چرا؟ آیا پلیس در شهر نیست؟

شاید بگویید خب یک اتفاق دور از چشم پلیس افتاده. نه اینطور نیست. یک روز به اداره آگاهی شهرتان بروید ده‌ها گزارش زورگیری و تجاوز می‌بینید و می‌شنوید. تازه چند برابر کسانی هستند که برای آبرو، هرگز گزارش نمی‌کنند.

حکومت ناتوان از برقراری امنیت، وقتی جنایتی روی می‌دهد چه می‌تواند بکند؟ از ده‌ها جرم، یکی را که بازداشت می‌کند، با شدیدترین شکل مجازات می‌کند. اینکار برای او چند حسن دارد: ناکامی در یافتن عاملان دیگر جنایت‌ها را می‌پوشاند؛ اقتدارش را به جامعه با نشان دادن خشونت لخت (اعدام در ملاء عام) ثابت می‌کند؛ و ایجاد رعب و وحشت می‌کند.

مثلا به مجازات قصاص قتل نفس نگاه کنید. اینقدر حکومت ناتوان است که حتی حق مجازات قاتل را با خانواده شاکی مشترک می‌شود. مثلا اگر قاتلی کسی را بکشد، آن وقت به اعدام محکوم می‌شود. حال اگر خانواده شاکی رضایت بدهد، حکومت از اعدام منصرف می‌شود و تنها چند سال از جنبه عمومی جرم مجازات می‌کند. این چه مجازاتی است؟ اگر قتل را بد می‌دانی، مجازات کن، اگر نه، چرا این‌طور رفتار می‌کنی؟

چرا ما نروژ نمی‌شویم؟

حالا از اعدام ایران بیرون برویم، و به نروژ سفر کنیم. آندرس بریویک را به یاد دارید؟ قاتل نروژی که 77 نفر را با تیراندازی کشت.  بتازگی اعتراض کرده که اگر پلی استیشن‌ام را عوض نکنید، من اعتصاب غذا می‌کند. آقا زندانی است و به این شرایط اعتراض دارد.

سوال؟ چرا نروژ وقتی او 77 نفر را کشت، او را به خاطر جانی بودن نکشت؟

در ایران وقتی بحث اعدام می‌شود، عده زیادی از اعدام بخصوص در مواردی خاص دفاع می‌کنند. مثلا می‌گویند کسی که جانی باالفطره است را باید کشت. اما در نروژ اینکار را نکردند. و قابل توجه اینکه هزاران یورو از مالیات مردم خرج می‌شود که این قاتل یا دیگر مجرمان در زندان نگه داشته شوند. چرا؟ آیا نروژی‌ها عقل‌شان نمی‌رسد؟ آیا نمی‌توانند با یک آمپول یا صندلی الکترونیک او را خلاص کنند و کلی پس‌انداز کنند؟

واقعیت این است که بشر مدرن به این نتیجه رسیده که یک جانی و حتی قاتل بالفطره، یک واکنش است و باید مطالعه شود. باید بررسی شود. چرا آمده، چرا شده، چه کنیم؟ چه کنیم که تکرار نشود؟ چه کنیم که پیش‌گیری کنیم.

آن‌ها این‌کار را کرده‌اند که در نروز این حوادث تکرار نمی‌شود.

سرنوشت جامعه خشونت زده

چند هفته یا ماه دیگر، دوباره یک جانی را در میدان شهری اعدام می‌کنند؛ عده‌ای به تماشا می‌روند؛ حاشیه‌هایش به رسانه‌ها می‌رسد؛ باز هم در فضای مجازی بحث می‌شود و لابد من هم می‌نویسم، تو هم می‌خوانی و این چرخه ادامه می‌بابد.

این‌ها پیش‌گویی نیست و من پیش‌گو نیستم، این‌ها سرنوشت‌مان در آن کشور است که کسی هم برایش انگار مهم نیست!