باز بحث اعدام در جامعه ایرانی داغ شده است. بهانه این فیلم است که ترجیح میدهم در وبلاگم آن را نگذارم.
ورژن اول؛ فیلم جوانی را پای طناب دار نشان میدهد. ناگهان خواستهای مطرح میکند «مادرم را بیارید ببینم»… مأموران دورش جمع میشوند و دقایقی بعد زیر پایش خالی میشود. چند دقیقهای جان میدهد تا بمیرد.
ورژن دوم؛ خبرگزاری مهر، اعدامی را یکی از سه متهمی دانسته که تجاوز کرده بودند: «سه متهم با تشکیل باندی اقدام به سرقت خودرو و موتورسیکلت و کیف قاپی میکردند. اما آنچه که پرونده این سه نفر را جنجالی کرد، تجاوز به عنف بود. ارسلان -الف، با همدستی دو دوستش، اسفند سال 1387 زن بارداری را که به همراه همسرش در حال گذر از خیابانی در کرج بود، ربوده و به بیابانهای اطراف کرج منتقل کردند و با زور و تهدید مورد تجاوز قرار دادند.»
هر ورژن طرفدارانی داشت. ورژن اول، یعنی انتشار فیلم، دلسوزی عده زیادی را همراه داشت. یک عده که گفتند نباید با انتشار آن در دام نظام افتاد که میخواهد خشونت عریانش را به رخ بکشد. گروه دیگر، از منظر حقوق بشری نگاه کردند که باز اعدام، باز قتل و… و گروه سوم هم بودند که اغلب بخاطر دشمنی با جمهوری اسلامی، میگفتند، بفرمایید این هم نظام اسلامی!
اما ورژن دوم هم طرفدارانی داشت. نقل از فیسبوک: «بنده به نوبه خودم از نیروی انتظامی تهران بزرگ و به ویژه پلیس آگاهی، دادسرا و دادستان کرج، دادگاه کیفری استان البرز، دیوان عالی کشور و رئیس قوه قضائیه برای دستگیری، محاکمه و مجازات سه مفسد که تنها در یکی از جرائم خود یک زن باردار را در برابر چشمان همسرش به صورت گروهی مورد تجاوز خشونت بار قرار داده بودند، تشکر میکنم و برای اجرای عدالت از آنان سپاس گذارم. اعدام در ملاء عام و استخفاف این مفسدین متجاوز تا زمان سلب حیات عادلانهترین مجازات ممکن برای مرتکبین به چنین جرائم شنیعی است. باشد که عبرتی برای کسانی باشد که تصور چنین رفتارهایی را در اذهان خودشان میپرورانند.»
من بارها نوشتهام شخصا با اعدام مخالفم. به عقیده من حتی اگر کسی بدترین جنایت را در حق من بکند، من با اعدام او موافقت نمیکنم بخاطر اینکه مجازات اعدام را یک مجازات مثمر ثمر و درست نمیدانم.
چشم در برابر چشم؟
هنوز در خیلی از کشورها اعدام هست. مثل برخی ایالتهای آمریکا. منتهی حداقل در این مورد خاص، براساس اصل سادهای در حقوق، بین جرم و مجازات برابری است. بماند که در ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب، فعلی که شاید در دنیا جرم نباشد، مشمول مجازات اعدام میشود؛ اما همین مورد اخیر یک نمونه است. سه نفر دزد ِ خلاف کار مزاحمت ایجاد کردهاند، خب مجازاتشان کن. 50 سال زندان. صد سال زندان. اتفاقا اینها را اعدام میکنند چون حکومت ایران از نگه داشتن طولانی زندانی ناتوان است. نبینید آدمی مثل امیرانتظام را سه دهه زندانی میکند، این نظام در مقابل قاچاقچی و دزد، گردنش از مو باریکتر است. بروید زندان ببینید که قاچاقچی مواد فقط با یک کیسه پر پول، چطور هر سری اعدام میگیرد، بعد میشود ابد و یک تخفیف میگیرد که میشود 14 سال. آن وقت با چهار سال زندان میزند بیرون.
در همین نوشته بالا، نویسنده از جانی بودن این سه نفر نوشته و اضافه کرده که عدالت اجرا شده است. حتی در بدویترین جوامع که هنوز از اینگونه مجازاتها دفاع میکنند، میگویند چشم دربرابر چشم، جان در برابر جان. نه اینکه مرگ در برابر تجاوز.
تجاوز در عرف حقوق ایران به هر امری گفته میشود بخصوص در مطبوعات و رسانهها که عملا معذوریت شرعی برای بیان جزییات است، حتی اگر روسری از سر زنی برداشته شود، تجاوز نامیده میشود. شکی در جرم نیست اما تناسبی بین جرم و مجازات نیست. این سادهترین قاعده حقوق است.
در اینکه این سه نفر مجرم بودند، شکی نیست اما آیا اعدام مجازات درستی بود؟
من میگویم نه. چرا؟ مهمترینش، باز همین جمله آخر نویسنده فوق است؛ «باشد که عبرتی برای کسانی باشد که تصور چنین رفتارهایی را در اذهان خودشان میپرورانند.»
برعکس آرزوی این نویسنده که امید من هم هست که هرگز چنین جنایتی نشود، اما همواره میشود. اتفاقا کم هم نشده است. حداقل در سه سال اخیر، از مجازات قتل میدان کاج تا دزدان جواهر فروشی، باغی در خمینی شهر تا این آخری، همواره مجرمان بازداشت و سریعا در ملاء عام اعدام شدهاند. سؤال این است ، چرا اثر نداشته؟ چرا کم نشده است؟
بشر ناهنجار و مجرم را مجازات میکند برای اینکه دیگران تن به جرم ندهند و اینکه کاهش جرم همراه شود؛ پس چرا نشده است؟ آیا دلیلی نیست که این مجازات غلط است؟
حکومت ناتوان، اعدام بیشتر
من به شدت معتقدم حکومت ناتوان این اعدامها را راه میاندازد. مهمترین وظیفه حکومت برقراری امنیت است. یعنی مالیات میگیرد یا نفت میفروشد که امنیت جامعه را برقرار کند. حالا امنیت نیست. مثل همین ماجرا: زن بارداری با همسرش در حال عبور از خیابان در کرج است اما دزدیده و آزار میشود. چرا؟ آیا پلیس در شهر نیست؟
شاید بگویید خب یک اتفاق دور از چشم پلیس افتاده. نه اینطور نیست. یک روز به اداره آگاهی شهرتان بروید دهها گزارش زورگیری و تجاوز میبینید و میشنوید. تازه چند برابر کسانی هستند که برای آبرو، هرگز گزارش نمیکنند.
حکومت ناتوان از برقراری امنیت، وقتی جنایتی روی میدهد چه میتواند بکند؟ از دهها جرم، یکی را که بازداشت میکند، با شدیدترین شکل مجازات میکند. اینکار برای او چند حسن دارد: ناکامی در یافتن عاملان دیگر جنایتها را میپوشاند؛ اقتدارش را به جامعه با نشان دادن خشونت لخت (اعدام در ملاء عام) ثابت میکند؛ و ایجاد رعب و وحشت میکند.
مثلا به مجازات قصاص قتل نفس نگاه کنید. اینقدر حکومت ناتوان است که حتی حق مجازات قاتل را با خانواده شاکی مشترک میشود. مثلا اگر قاتلی کسی را بکشد، آن وقت به اعدام محکوم میشود. حال اگر خانواده شاکی رضایت بدهد، حکومت از اعدام منصرف میشود و تنها چند سال از جنبه عمومی جرم مجازات میکند. این چه مجازاتی است؟ اگر قتل را بد میدانی، مجازات کن، اگر نه، چرا اینطور رفتار میکنی؟
چرا ما نروژ نمیشویم؟
حالا از اعدام ایران بیرون برویم، و به نروژ سفر کنیم. آندرس بریویک را به یاد دارید؟ قاتل نروژی که 77 نفر را با تیراندازی کشت. بتازگی اعتراض کرده که اگر پلی استیشنام را عوض نکنید، من اعتصاب غذا میکند. آقا زندانی است و به این شرایط اعتراض دارد.
سوال؟ چرا نروژ وقتی او 77 نفر را کشت، او را به خاطر جانی بودن نکشت؟
در ایران وقتی بحث اعدام میشود، عده زیادی از اعدام بخصوص در مواردی خاص دفاع میکنند. مثلا میگویند کسی که جانی باالفطره است را باید کشت. اما در نروژ اینکار را نکردند. و قابل توجه اینکه هزاران یورو از مالیات مردم خرج میشود که این قاتل یا دیگر مجرمان در زندان نگه داشته شوند. چرا؟ آیا نروژیها عقلشان نمیرسد؟ آیا نمیتوانند با یک آمپول یا صندلی الکترونیک او را خلاص کنند و کلی پسانداز کنند؟
واقعیت این است که بشر مدرن به این نتیجه رسیده که یک جانی و حتی قاتل بالفطره، یک واکنش است و باید مطالعه شود. باید بررسی شود. چرا آمده، چرا شده، چه کنیم؟ چه کنیم که تکرار نشود؟ چه کنیم که پیشگیری کنیم.
آنها اینکار را کردهاند که در نروز این حوادث تکرار نمیشود.
سرنوشت جامعه خشونت زده
چند هفته یا ماه دیگر، دوباره یک جانی را در میدان شهری اعدام میکنند؛ عدهای به تماشا میروند؛ حاشیههایش به رسانهها میرسد؛ باز هم در فضای مجازی بحث میشود و لابد من هم مینویسم، تو هم میخوانی و این چرخه ادامه میبابد.
اینها پیشگویی نیست و من پیشگو نیستم، اینها سرنوشتمان در آن کشور است که کسی هم برایش انگار مهم نیست!