بایگانی ماهانه: آوریل 2014
حسن، محمد و اکبر نیست!
حسن روحانی با دو رییس جمهوری دیگر ایران کاملا متفاوت است. او نه مثل اکبر هاشمی رفسنجانی است، و نه محمد خاتمی.
در اینکه حسن روحانی در چارچوب نظام است شکی نیست اما چرا من فکر میکنم با این شرایط حسن روحانی با این دو رییس جمهوری فرق دارد.
خامنهای: نسبت به مسائل فرهنگی نگرانم
رهبر جمهوری اسلامی روز پنجشنبه نسبت به مسائل فرهنگی در ایران ابراز نگرانی و بر «توجه به فرهنگ دینی و انقلابی» تاکید کرد. در واکنش به این اظهارات علی جنتی٬ وزیر فرهنگ و ارشاد نیز گفت که رفع دغدغههای رهبری نیازمند درک مقوله تهاجم فرهنگی است. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران٬ ایسنا٬ علی خامنهای روز پنجشنبه٬ 15 اسفندماه در دیدار با رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری٬ توجه به فرهنگ دینی و انقلابی را از وظایف مسؤلان دانست و با اشاره به اظهار نگرانی مجلس خبرگان از مسائل فرهنگی کشور گفت: «من هم از مسائل فرهنگی نگرانم و در این نگرانی نمایندگان محترم خبرگان سهیم هستم.» منبع
خط و نشانی مشخص از سوی خامنهای. حالا فرض کنید اکبر هاشمی رفسنجانی رییس جمهور بود. او معروف بود که غر رهبر را میشنود اما کار خودش را میکرد. یعنی نه بحث بیرونی شکل میگرفت و نه کسی خبردار میشد. حالا فرض کنید محمد خاتمی رییس جمهور بود. او لابد در جلسه به خامنهای نکاتش را میگفت اما وقتی بیرون میآمد آنچه که رهبر میخواست را برایش اجرا میکرد.
اما به نظر میرسد حسن روحانی روش دیگری دارد:
دو روز پس از اظهار نگرانی رهبر جمهوری اسلامی از مسائل فرهنگی در ایران و افزایش انتقادات اصولگرایان از دولت حسن روحانی در این رابطه، رئیس جمهور ایران از «فشارها و شیوههای پلیسی» برای حل مسئله فرهنگ در کشور انتقاد کرد. به گزارش خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، ایرنا، آقای روحانی روز شنبه، 17 اسفند، در تهران گفت که «چرا ما نتوانستیم بعد از 35 سال کاری کنیم که بزرگان ما از شرایط فرهنگی جامعه ما رضایت داشته باشند؟ اشکال از کجاست؟» رئیس جمهور ایران در پاسخ به این پرسشها افزود که «اگر با فشارها و شیوههای پلیسی مسئله فرهنگی حل شده بود که امروز نباید بعد از گذشت آن سالها باز هم نگران فرهنگ جامعه باشیم». منبع
حسن روحانی نه مثل محمد خاتمی هرچه شنیده را اجرا میکند و نه مثل اکبر هاشمی رفسنجانی کار خودش را میکند. به نظرم باید از این منظر به آن توجه کرد.
اگر من یارانه گیر بودم چه میکردم؟
به شکل تهوع آوری، از رسانههای دولتی ایران تبلیغ میشود که ای مردم، از دریافت یارانه انصراف دهید. با هدفمندی یارانهها از سه سال پیش، تقریبا به اکثریت ملت ایران ماهانه حدود چهل هزار تومان پرداخت میشود.
مشکل این است که فاز دوم این هدفمندی، حاملهای انرژی و بنزین باید قیمتش به بازار جهانی برسد اما همزمان یارانهها هم بیشتر شود اما واقعیت این است که دولت قبل به تعهداتش عمل نکرده و عملا خزانه خالیست.
تنها راه این است که از مردمی که تمکن مالی دارند، خواسته شود انصراف دهند.
نمیدانم سرنوشت چه میشود اما میدانم وقتی حقی به مردم میدهی، گرفتنش سخت میشود.
من و خانوادهام از این یارانهها دریافت نمیکنیم. یعنی نه نیازش را حس میکنیم و نه حقمان میدانم. هر چند برخی از دوستان خارج از کشور آن را میگیرند.
راستش، چند روز است که استاتوس و نوشتههای دوستان داخل ایران را میبینم، فکر میکنم که اگر من یارانهگیر بودم چه میکردم. آیا به حرف دولت انصراف میدادم یا نه.
فکر میکنم نمیگرفتم. یعنی انصراف میدادم. لابد خیلیها میگویند حقمان است، یا دولتی که پول بیتالمال را صرف لبنان و سوریه میکند، چرا من از حقم بگذرم. اینها درست است اما اگر به نگاه دورتر نگریسته شود که مثلا لجبازی من با حکومت چه عوارضی بر آن خانواده نیازمند در سیستان و بلوچستان یا لرستان دارد، شاید کمی راحتتر تصمیم میگرفتیم.
این یک درد است که حکومت ناشایستگان، مردم را به مثابه موش آزمایشگاهی قربانی سیاستها و برنامههای از پیش فکر نشده خود میکند و اکثرا بدون مسؤلیت پذیری تغییر میدهد.
مثلا در تبلیغات تلویزیون مدام چهرههایی مثل استانداران یا نمایندگان مجلس ظاهر میشوند که ما انصراف میدهیم. خب پدر آمرزیده، همین بدترین تبلیغ است. چرا شما میگرفتید که خزانه خالی شود که حالا انصراف دهید. از اول شما نباید میگرفتید. مثلا غلامعلی حداد عادل میآید میگوید ما نمیگیریم از این به بعد. پدر عروس رهبر تا حالا یارانه میگرفت، فکر کن!
وقتی «اشغالگر سفارت» به زور میخواهد خانه دیگری به مهمانی برود
هر طور که محاسبه میکنم نمیتوانم قبول کنم که روحانی و ظریف بدون در نظر گرفتن سابقۀ «حمید ابوطالبی» در اشغال سفارت آمریکا او را انتخاب کرده باشند. خبر این است که به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران، دولت «حمید ابوطالبی» را معرفی کرده که خب ایشان از جمله دانشجویان پیرو خط امام بوده که در اشغال سفارت نقش داشتند. البته خودش در موضعگیری گفته تنها مترجم بوده است اما خب، میشود متوجه شد منظور چیست.
اما چرا دولت ایران او را معرفی کرده است؟ آیا فشار بیرون از دولت بوده؟ گمان نمیکنم. آیا رهبر خواسته است؟ شاید. اما چندان ابوطالبی چهرهای نیست که خامنهای بخواهد. به نظر میرسد بیشتر ماجراجویی خود دولتیهاست. اینکه میخواهند ظرفیت شناسی کنند. مثلا او را معرفی کردهاند که از سویی محافظه کاران داخل ایران را ساکت کنند که ببینید، ما یه اشغالگر را فرستادیم سفیر یا نماینده ما در آمریکا. از طرفی هم میشود گفت قصد دارند ظرفیت آمریکا را در تصمیم برای بهبود سفارت بسنجند.
واکنش آمریکا چه باید باشد؟
آمریکا از یک طرف ارادهای جدی برای حل چالش با ایران دارد، آیا در ازای معرفی یک اشغالگر، کوتاه میآید و برای اینکه آینده مذاکرات تحت تأثیر قرار نگیرد، او را تأیید میکند؟ نه! از نشانهها میتوان حدس زد که نه افکار عمومی در آمریکا و نه حتی سیاستمداران دو جناج چندان با تأیید ابوطالبی موافق باشند.