به شکل تهوع آوری، از رسانههای دولتی ایران تبلیغ میشود که ای مردم، از دریافت یارانه انصراف دهید. با هدفمندی یارانهها از سه سال پیش، تقریبا به اکثریت ملت ایران ماهانه حدود چهل هزار تومان پرداخت میشود.
مشکل این است که فاز دوم این هدفمندی، حاملهای انرژی و بنزین باید قیمتش به بازار جهانی برسد اما همزمان یارانهها هم بیشتر شود اما واقعیت این است که دولت قبل به تعهداتش عمل نکرده و عملا خزانه خالیست.
تنها راه این است که از مردمی که تمکن مالی دارند، خواسته شود انصراف دهند.
نمیدانم سرنوشت چه میشود اما میدانم وقتی حقی به مردم میدهی، گرفتنش سخت میشود.
من و خانوادهام از این یارانهها دریافت نمیکنیم. یعنی نه نیازش را حس میکنیم و نه حقمان میدانم. هر چند برخی از دوستان خارج از کشور آن را میگیرند.
راستش، چند روز است که استاتوس و نوشتههای دوستان داخل ایران را میبینم، فکر میکنم که اگر من یارانهگیر بودم چه میکردم. آیا به حرف دولت انصراف میدادم یا نه.
فکر میکنم نمیگرفتم. یعنی انصراف میدادم. لابد خیلیها میگویند حقمان است، یا دولتی که پول بیتالمال را صرف لبنان و سوریه میکند، چرا من از حقم بگذرم. اینها درست است اما اگر به نگاه دورتر نگریسته شود که مثلا لجبازی من با حکومت چه عوارضی بر آن خانواده نیازمند در سیستان و بلوچستان یا لرستان دارد، شاید کمی راحتتر تصمیم میگرفتیم.
این یک درد است که حکومت ناشایستگان، مردم را به مثابه موش آزمایشگاهی قربانی سیاستها و برنامههای از پیش فکر نشده خود میکند و اکثرا بدون مسؤلیت پذیری تغییر میدهد.
مثلا در تبلیغات تلویزیون مدام چهرههایی مثل استانداران یا نمایندگان مجلس ظاهر میشوند که ما انصراف میدهیم. خب پدر آمرزیده، همین بدترین تبلیغ است. چرا شما میگرفتید که خزانه خالی شود که حالا انصراف دهید. از اول شما نباید میگرفتید. مثلا غلامعلی حداد عادل میآید میگوید ما نمیگیریم از این به بعد. پدر عروس رهبر تا حالا یارانه میگرفت، فکر کن!